سرغيبت
پيش از آنکه فوائد و مصالح غيبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمين له الفداء - سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم که تا کنون علوم و دانشهائي که بشر از راه‏هاي عادي تحصيل کرده به کشف تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلکه ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسيار مختصر و ناچيز است و به گفته يکي از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشي‏ء» است در مقابل بي نهايت و اين در صورتي است که ما علم تمام انسانها را به حساب آوريم. و اما اگر علم يک عالم، و دانش يک دانشمند را بخواهيم در نظر بگيريم اصلا قياس آن با اسرار و رازهاي کشف نشده خنده آور و نشانه جهل و ناداني است. جائي که حضرت مولي امير المؤمنين (ع) مي‏گويد:
«سبحانک ما أعظم ما نري من خلقک و ما أصغر عظيمها في جنب ما غاب عنا من قدرتک»
«منزهي تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرينش تو مي‏بينيم و چه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».
حال ديگران معلوم است.
بنابر اين کسي نمي‏تواند نسبت به وجود يکي از پديدهاي اين جهان بزرگ به علت عدم کشف سر پيدايش و آفرينش آن اعتراض کند و يا پاره‏اي از نظامات و قوانين عالم تکوين را بي فايده وبي مصلحت بداند. هيچ کس هم نمي‏تواند بطور يقين ادعا کند که در کوچک‏ترين پديده و حوادث جهان، سري و نکته‏اي نهفته نيست همچنانکه کسي نمي‏تواند ادعا کند که به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حکما و دانشمندان قديم و جديد همه اين درک را براي خود افتخار دانسته و گفته‏اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد 
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد کردم شب و روز 
معلومم شد که هيچ معلوم نشد

به جائي رسيده دانش من 
که بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حکيم عرب گويد:

ماللتراب و للعلوم وانما 
يسعي ليعلم انه لايعلم

معروف است: زني از بزرگمهر - حکيم مشهور ايراني - مسأله‏اي پرسيد؛ حيکم در پاسخش گفت: نمي‏دانم.
زن گفت: اي حکيم، شاه به تو حقوق و ماهيانه مي‏دهد که با سر انگشت علم و حکمت خويش، گروه از مشکلات مردم بگشائي، شرم نمي‏داري که در جواب مسأله من به جهل و ناداني خود اقرار مي‏کني؟
حکيم گفت: آنچه را شاه به من مي‏هد در برابر معلومات و دانائيهائي است که دارم ولي اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته‏هاي من عطا کند هرگاه تمام زر و سيم دنيا را به من بدهد کم داده است.
پس بشر بايد در راه کشف مجهولات و درک اسرار، همواره کوشا باشد و اگر در يک جا کنجکاوي و تجسسات او در راه کشف سري به جائي منتهي نشد، آن را دليل بر عدم آن نگيرد.
همانطور که وقتي چشمهاي او مسلح به تلسکوپهاي قوي ميکروسکپهاي ذره بين نبود، حق نداشت منکر وجود موجودات ذره بيني و ميليونها کرات غير مکشوف آسماني شود.
همانطور که حيواناتي که همه رنگها را نمي‏بينند يا همه را به يک رنگ مي‏بينند نمي‏تواند رنگهائي را که انسان با جلوه‏هاي گوناگون مي‏شناسد انکار نمايند. همانطور که صداها و امواج صوتي تحت سمعي و امواج فوق سمعي راکسي نمي‏تواند انکار کند.
اين قاعده که بيان شد در عالم تکوين و در عالم تشريع هر دو جاري است. در عالم تشريع، مواردي داريم که هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نيافته و تشريع با تکوين مطابق شده همانطور که در علم تکوين، در اين موارد حق اعتراض نداشتيم، در عالم تشريع هم حق ايراد و اعتراض نداريم.
بله اگر در هر يک از اين دو ناحيه (تشريع و تکوين) به موردي بر خورديم که عقل صحيح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائي کرد مي‏توانيم ناراحت شويم؛ ولي تا حال چنين موردي در عالم تکوين و تشريع پيدا نشده و بعد هم هرگز پيدا نخواهد شد.
بعد از اين مقدمه مي‏گوئيم: ما در ايمان به غيبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - به هيج وجه محتاج به دانستن سر آن نيستيم و اگر فرضاً نتوانستيم به هيچيک از اسرار آن برسيم، در ايمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داريم و اجمالاً مي‏دانيم که مصالح و فوايد بزرگي در اين غيبت است امام ميان دانستن و ندانستن ما، با واقع شدن و واقع نشدن آن هيج رابطه‏اي نيست چنانچه اگر ما اصل غيبت را هم نشناسيم به واقعيت آن صدمه‏اي وارد نمي شود.
غيبت آن حضرت امري است واقع شده و معتبرترين احاديث از آن خبر داده و جمع بسياري ار بزرگان در اين مدت به درک حضور مقدس آن حضرت نايل شده‏اند، پس ميان اين مطلب بعني ندانستن سر غيبت و صحت امکان وقوع آن هيج ارتباطي اصلا و قطعاً و جود ندارد مي‏توانيم بگوئيم ما سر غيبت آن حضرت را نمي‏دانيم و مع ذلک به غيبت آن بزگوار ايمان داريم. مثل اينکه فايده بسياري از چيزها را نمي‏دانيم ولي به وجود و هستي آنها عالم و داناييم.

سخني در فوائد غيبت
بايد دانست که پرسش از سر غيبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به اين عصر ندارد. از زماني که غيبت آن حضرت شروع شد و بلکه پيش از آن زمان و پيش از ولادت آن حضرت، از وقتي که پيغمبر و امامان - صلوات الله عليهم أجمعين - از غيبت حضرت مهدي (ع) خبر دادند اين سؤالات مطرح شده:
چرا غيبت مي‏نمايد؟و فايده غيبت چيست؟
و در زمان غيبت به چه نحو و چگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مي‏گردند؟
در جواب اين پرسشها، راهنمايان بزرگ ما که به ظهور حضرت مهدي موعود - عجل الله تعالي فرجه - بشارت داده‏اند، پاسخ هائي فرموده‏اند که خلاصه بعضي از آن پاسخها اين است.
1 - علت عمده و سر بزرگ و حقيقي غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهاي خضر در موقعي که موسي - عليه‏السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور که فايده و ثمره خلقت هر موجودي اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مي‏شود.
2 - حکمتها و اسرار معلومي در اين غيبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ايمان و تسليم افراد در برابر تقدير الهي ظاهر مي‏شود و قوت تدين و تصديق آنان معلوم و آشکار مي‏گردد. همچنين در زمان غيبت به واسطه حوادث و فتنه هائي که روي مي‏دهد، شديدترين امتحانات از مردم به عمل مي‏آيد که شرح آن در اينجا ميسر نيست.
و از جمله آن اسرار اين است که در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براي ظهور آن مصلح حقيقي و سامان دهنده وضع بشر، آمادگي علمي و اخلاقي و عملي پيدا کنند؛ زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء و ساير حجج نيست که مبتني بر اسباب و علل عادي و ظاهري باشد بلکه روش آن سرور در رهبري جهانيان مبني بر حقايق و حکم به واقعيات و ترک تقيه، شدت در امر به معروف و نهي از منکر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسيدگي با کارهاي آنها است که انجام اين امور نياز به تکامل علوم و معارف و ترقي و رشد فکري و اخلاقي بشر دارد بطوري که استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهاني شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتاب‏هاي بسيار پر ارزشي که در موضوع غيبت تأليف شده مانند کتاب «غيبت نعماني»، «غيبت شيخ طوسي» و «کمال الدين و تمام النعمه» جلب کنم؛ زيرا مطالعه اين کتابها براي درک قسمتي از اسرار غيبت بسيار مفيد و سودمند است.

حکمت و فلسفه غيبت
بيشتر مردم گمان مي‏کنند حقايق اشيا را شناخته و آنچه را ديده و شنيده و پوشيده و چشيده و لمس کرده‏اند به حقيقتش رسيده‏اند و شايد و پوشيده و چشيده و لمس کرده‏اند به حقيقتش رسيده‏اند و شايد کمترين توجه و عنايتي به مجهولات خود نداشته باشند.
آن کشاورز و باغ داري که در صحرا و باغ به کشاورزي و باغ داري مشغول است، تصور مي‏کند هيچ چيز از اشيائي که با آنها سروکار دارد از زمين و خاک و خاشاک و آب و هسته و ريشه و ساقه و شاخ و برگ و شکوفه و ميوه و دانه و سنگ و آفات نباتي بر او مجهول نيست. کارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مي‏کنند دست کم چيزهاي زير نظر خود را شناخته‏اند.
افرادي که کم و بيش درس خوانده‏اند نيز گرفتار همين اشتباه شده و خود را عالم به حقايق اشياء مي‏شمارند.
مهندس برق، معدن، کشاورزي، پزشک متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، رياضي دان، ستاره شناس، روانشناس، زيست شناس و فيزيک دان، استاد شيمي و ديگران مي‏خواهند همه پديده هائي را که با کار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعريف کنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشياء حقيقتي را نشان نمي‏دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشکال و دشواري و کوتاهي تعريفات (به اصطلاح) حقيقي داناتر مي‏شوند.
جهان يک سلسله الغاز و رشته بسيار طولاني و درازي است که انتهاء و ابتداي آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه‏هاي اين زنجير آنقدر معماها و الغاز نهفته است که تصور دور نماي آن بشر را غرق در تعجب و تحير مي‏نمايد.
«ليدي استور» مي‏گويد: اگر هر انساني سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سکوت و خاموشي عميق بر سراسر جهان حکومت خواهد يافت [1] .
«وارين ويفر» نايب رئيس مؤسسه روکفلر مي‏گويد: آيا علم در ميدان نبرد با جهل و ناداني پيروز مي‏شود؟ در حالي که علم به هر پرسشي که پاسخ مي‏دهد گرفتار پرسشهاي بيشتر مي‏شود و هر چه در راه کشف مجهولات جلوتر مي‏رود ظلمات جهل را طولاني‏تر مي‏بيند. علم بشر دائما در ازدياد است اما اين احساس که تقدم نمي‏يابد به حال خود باقي است. زيرا روز به روز حجم چيزهائي که ادراک مي‏کنيم و آنها را نمي‏فهميم و نمي‏شناسيم ضخيم‏تر مي‏گردد. [2] .
آري بشري که توانسته است بر اساس علوم آزمايشي و حسي، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا و اتم را مسخر کند و به سوي کرات آسمان دست تصرف دراز نمايد وعناصر را از هم بشکافد، اين همه وسايل صناعي مانند تلفن، تلگراف، راديو و تلويزيون و... کارخانجات صنايع اوتحويل داده هنوز هم که هنوز است از فهم و در ک اين حقايقي که شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مي‏کند عاجز و ناتوان است.
نه حقيقت برق، نه حقيقت خاک، نه حقيقت آب، نه حقيقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الکترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصي چند، چيزي کشف نکرده و تمامي اين اشياء براي او هنوز هم معما است.
به گفته يکي از متفکرين، آن کساني که انسان را حيوان ناطق، و اسب را حيوان صاهل تعريف مي‏کنند در حالي که اين تعريف را مي‏نمايند و غرور علمي، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مي‏کنند حقيقت انسان و اسب را شناخته‏اند. ولي و قتي از مرکب اين غرور پياده شوند، مي‏فهمند نه خود به حقيقت انسان و حيوان رسيده‏اند و نه با اين تعريف کسي را به حقيقت انسان و حيوان آشنا کرده‏اند وبهتر اين است که اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند.
بشر از شناخت نزديک‏ترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزي نزديک‏تر نيست آيا حيات خود را شناخته؟ و آيا مي‏تواند حقيقت روح و حيات را توصيف کند؟
آيا به حقيقت يک سلسله امور و جداني خودش معرفت دارد؟ آيا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و ساير وجدانيات را شناخته است؟
اما با اين همه دشواريها و مجهولات، آيا بشر مي‏تواند وجود اين حقايق را به علت نارسائي فهم خودش به درک حقيقت آنها منکر شود؟ يا مي‏تواند هزارها ميليارد و بيشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشيائي را که حتي وجود آنها بر او مجهول است انکار نمايد؟
آيا مي‏تواند اسرار و خواص و فوايد و معاني کلمات اين کتاب قطور آفرينش را منکر شود؟
آيا مي‏تواند بگويد چون من چيزي را نديده‏ام آن چيز نيست و چون سر و فايده چيزي را کشف نکرده‏ام آن چيز بي فايده و بي سرّ است، حاشا و کلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنين ادعائي را نخواهد کرد بلکه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوي بيتشر خود را تبرئه مي‏کند.
صاعقه که هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بيم بشر بود، در آن اعصاري که علم به خواص و منافع آن پي نبرده بود و به آيات قدرت خدا و معجزات آفرينش که در اين قوه رهيبه پنهان است و تأثير آن در زندگي نبات و حيوان آگاه نشده بود، آيا اين خواص و منافع را نداشت و يکي از نعمتهاي بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائي که آن را فقط مظهري از مظاهر نعمت و عذاب مي‏شمردند اشتباه نمي‏کردند؟
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحيح مي‏داند و اين ظواهر را گنجينه حقايق مي‏شناسد وعالم را مدرسه‏اي مي‏بيند که بايد در آن حکمت و علم بياموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاي اين عالم لذت مي‏برد و همين الغاز و معميات برايش لذت بخش است و تحير او که نتيجه يک عمر تحصيل و کاوش است، بهترين لذائذ زندگي دانشمندانه او است که هيچ لذتي با آن برابر نمي‏شود.
او جهان را مانند يک مسأله پيچيده رياضي و هندسي مي‏بيند که در ظاهر، حل آن آسان است ولي وقتي وارد مي‏شود هر چه جلوتر مي‏رود غموضت و دشواري و پيچيدگي آن را بيشتر مي‏فهمد. اين منظره براي شخص متفکر و فيلسوف بسيار نشاط بخش است و مي‏خواهد که حيرت بر حيرتش افزوده شود و به جائي برسد که ببيند عقل او مسلح به سلاحي که بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست و اين آيه قرآن مجيد را به معرفت و بصيرت تلاوت کند:
«ولو أن ما في الارض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت کلمات الله» [3] .
«اگر هر درخت قلم بشود و آب دريا به اضافه هفت درياي ديگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد».
و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر 
ما هم چنان در اول وصف تو مانده‏ايم‏

مع ذلک در تمام کاوشهاي علمي و بررسي‏ها انسان به نظم و حکمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفريننده اين جهان آشنا مي‏شود و مي‏فهمد که در اين عالم بي نظمي نيست و هيچ پديده‏اي را نمي‏توان بي فايده و بيهوده شمرد.
اين مختصر شبح و دريچه‏اي است از عجز بشر و چگونگي درک، فهم و شناخت و در عين حال قدرت عجيب عقل و خرد او
با اين وصف اگر از درک فلسفه‏اي از فلسفه‏هاي پديده‏هاي عالم تکوين يا تشريع در مانده و نتوانست آن را توجيه و تفسير کند، يا تعبيرات و الفاظش را در تعريف آن کوتاه ديد، نمي‏تواند منکر فايده آن شود.
مثال عالم معاني و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معاني و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سيع باشد قطعاً تمام معاني را شامل نيست زيرا لغات، الفاظ و کلمات، محدودو متناهي است و معاني و اشياء نامتناهي است و محدود و متناهي، نامحدود و نامتناهي را فرا نخواهد گرفت.
کامل‏ترين و وافي‏ترين بياني که اين حقيقت را بيان کرده قرآن مجيد است که در يک آيه مي‏فرمايد:
«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربي لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربي ولو جئنا بمثله مدداً» [4] .
«اي پيامبر، بگو اگر دريا براي نوشتن کلمات پرورگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهي تمام شود دريا خشک خواهد شد هرچند دريائي ديگر ضميمه آن کنند».
قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه که هر روز اعجاز و قدرت علمي آن ظاهرتر مي‏شود با فصيح‏ترين بيان، عظمت و کثرت بي نهايت مخلوفات عالم کون را اعلام کرد و احاديث و اخبار اهل بيت نبوت (ع) هم اين حقيقت را تشريح و روشن ساخت مثلا در آن عصري که بشر تعداد کمي از ستارگان را بيشتر نمي‏شناخت در مقام مبالغه در بيان کثرت چيزي، آن را به عدد قطرات باران و ريگ بيابان و ستارگان آسمان قياس مي‏کردند.
از حضرت صادق (ع) روايت است که در مقام بيان قصور فهم بشر از درک حقايق مي‏فرمايد:
«يا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم يشبعه و بصرک لو وضع عليه خرت ابرة لغطاة تريد أن تعرف بها ملکوت السموات و الارض» [5] .
پس از اين مقدمه، به کساني که سر غيبت را مي‏جويند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مي‏طلبند مي‏گوئيم.
بپرسيد و کاوش و دقت کنيد و تحقيق و تجسس نمائيد، ما به جستن و پرسيدن شما هيج اعتراضي نداريم. سؤال کنيد و بجوئيد، زيرا اگر به علت اصلي غيبت و واقع اين سر دست پيدا نکنيد، بسا که به حواشي و حکمتهائي از آن آگاه شويد و بسا که اين جستجو و کاوش شما را به يک سلسله دانستنيها رهبري نمايد؛ ولي اگر غرض شما از اين سوال و جستجو اشکال و اعتراض باشد و مي‏خواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت و عجز درک خودتان را از فهم آن، دليل نبودن آن بگيريد از راه راست و خردپسند دور افتاده‏ايد و نمي‏توانيد جائي را خراب و ايمان و عقيده‏اي را متزلزل سازيد.
هرگز نيافتن، دليل نبودن نمي‏شود آيا مجهولات شما همين يک موضوع است؟
آيا در برابر تمام استفها مهائي که بشر نسبت به اجزاي اين عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پيدا کرده‏ايد؟
آيا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بي فايده مي‏دانيد؟
و آيا ميزان وجود فايده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟
يا آنکه نرسيدن خود را به اينگونه علل و حکمتها دليل بر ناتواني فکر و استعداد خود مي‏شماريد؟
و معتقد هستيد که اگر عقل و خرد شما به سلاحهاي ديگر مسلح بود وغير از اين وسايل ارتباط با خارج، وسايل وسيع‏تر ديگر داشتيد حتماً به اسرار و خواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مي‏شديد؟اگر به اين سؤالات، يک دانشمند متفکر و آزموده پاسخ دهد يقيناً به قصور خود اعتراف مي‏کند و با ملاحظه مجهولاتي که هر روز معلوم مي‏شود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمي‏گيرد و در همه چيز اين جهان معتقد به اسرار و شگفتيهاي بي شمار خواهد بود.
پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت و پرسش از آن نباشيد غيبت امري حاصل شده و واقع شده است. سر غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است و ندانستن شما هيچگاه بر هان نفي ورد آن نيست.
پس آنچه بگوييم راجع به اسرار غيبت، بيشتر مربوط به فوايد و آثار آن است، والا علت اصلي آن بر ما مجهول است.
و اين است معناي احاديث شريفه‏اي که در آنها تصريح شده به اينکه سر غيبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرينش درختها ظاهر نمي‏شود مگر بعد از ظهور ثمره و ميوه، و حکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در کتاب کمال الدين و کتاب علل الشرايع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمي روايت کرده است که گفت: شنيدم حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: البته براي صاحب اين امر غيبتي است که چاره‏اي از آن نيست، در آن هر باطل جو، به ريب و شک مي‏افتد.
عرض کردم: چرا؟ فدايت شوم.
فرمود: براي امري که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است.
گفتم: پس وجه حکمت در غيبت او چيست؟
فرمود: وجه حکمتي که در غيبت حجتهاي خدا پيش از آن حضرت بود.
به درستي که وجه حکمت غيبت کشف نمي‏شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حکمت کارهاي (حضرت خضر) از سوراخ کردن کشتي، کشتن غلام و به پاداشتن ديوار، از براي حضرت موسي - عليه‏السلام - کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يکديگر.
اي پسر فضل اين «غيبت» امري است از امر خدا تعالي و سري است از سر خدا و غيبي است از علوم غيبي خدا. و پس از آنکه ما دانستيم خداوند حکيم است، گواهي داده‏ايم به اينکه کار و گفتارهاي او همه موافق حکمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [6] .
مع ذلک ما برخي از فوائد و منافع و اموري را که ارتباط با غيبت آن حضرت دارد و استناد غيبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحيح است، بطوري که از اخبار و کلمات دانشمندان و متفکرين اسلام استفاده مي‏شود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسي و توضيح قرار مي‏دهيم ان شاء الله تعالي.

بيم از کشته شدن
«و أوحينا الي ام موسي أن أرضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رادوه اليک وجاعلوه من المرسلين». [1] .
و ما به مادر موسي وحي کرديم که طفلت را شير بده و چون ترسان شدي او را به دريا افکن و هرگز بر او مترس و محزون مباش که ما او را به تو بر مي‏گردانيم و او را پيامبر قرار مي‏دهيم.
«ففررت منکم لما خفتکم فوهب لي ربي حکما و جعلني من المرسلين». [2] .
آنگاه که از ترس شما گريختم، خداي من، مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پيامبران خود قرار داد.
کليني و شيخ طوسي قدس سرهما در کتاب «کافي» و «غيبت» به سند خود از زراره روايت کرده‏اند که گفت: شنيدم حضرت صادق (ع) فرمود:
براي قائم (ع) پيش از آنکه، قيام فرمايد غيبتي است، عرض کردم: براي چه؟
فرمود: براي آنکه از کشته شدن بيم دارد.
چنانچه از اين حديث و بعضي احاديث ديگر استفاده مي‏شود، يکي از موجبات غيبت، خوف قتل و بيم از کشته شدن است که هم با حدوث غيبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.
اما اينکه بيم از قتل و نداشتن تأمين جاني، سبب غيبت شده باشد از مراجعه به کتابهاي مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مي‏شود. زيرا بني عباس به ملاحظه آنکه شنيده بودند و مي‏دانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان علي و فاطمه (ع) شخصيتي پيدا خواهد شد که حکومت جباران و مستبدان به دست او بر چيده مي‏شود و آن کس فرزند حضرت امام حسن عسکري (ع) است، در مقام کشتن او بر آمدند و همانطور که فرعون نسبت به حضرت موسي (ع) رفتار کرد براي آنکه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و کار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند. ولي خدا آن حضرت را حفظ کرد و دشمنان او را نا اميد ساخت. و بر حسب ظاهر نيز جنگهاي داخلي بزرگ و ابتلاي بني عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - که از آثار گرانبهاي باستاني و يادگار عهدالناصر لدين الله - خليفه بزرگ و دانشمند بني عباس است - معلوم مي‏شود اين خليفه مؤمن به وجود ولايت و غيبت آن حضرت بوده و از حکايت «اسعميل هر قلي» که در «کشف الغمه» به، نقل صحيح و قطع آور رويات شده استفاده مي
‏شود که المستنصر بالله خليفه و باني مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته و با اعطاي هزار دينار به اسمعيل مي‏خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبي بنمايد و چون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خودداري کرد، خليفه از شدت ناراحتي و تأثر گريست.
حاصل اينکه حدوث غيبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حکومتي عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت و در انديشه بوده و ولادت و وجود امام (ع) را به عنوان يک خطر جدي براي خود تلقي مي‏کرده شکي نيست. و اگر مي‏توانستند بي درنگ آن حضرت را شهيد مي‏کردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسي - عليه‏السلام - از فرعونيان مخفي شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفي گشت و هر چه جهد کردند او را نيافتند.
اما بيان ارتباط بقاي غيبت با خوف از قتل اين است که اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است که در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حکومتها پيش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولي چون جريان اين جهات را خداوند بر مجاري اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوري فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پيغمبر اکرم (ص) اگر در آغاز بعثت دست به کار جهاد و دفاع مي‏شد بي موقع و نابهنگام بود ولي وقتي موقعش رسيد فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پيشرفت کرد.
سؤال:
چرا آن حضرت مانند نياکان خود ظاهر نمي‏شود تا يا مظفر و پيروز شود و يا در راه خدا کشته و شهيد گردد؟
پاسخ:
ظهور آن حضرت براي اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبيا و صلح و صفا و عدل و داد و امنيت عمومي در زير پرچم اسلام و يکتا پرستي و اجراي احکام قرآن مجيد در سراسر گيتي است.
و پر واضح است که مجري اين برنامه بايد در شرايطي قيام کند که موفقيت و پيروزي او صد در صد حتمي باشد چنانکه توضيح داده شد مانعي از نزول امداد غيبي و نصرت آسماني از نظر حکمت الهي در ميان نباشد.
و اگر به صورت ديگر که منتهي به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد و باز هم بايد بشر در انتظار حصول وعده‏هاي الهي بماند.

به گردن نداشتن بيعت
يکي از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدي آخر الزمان عليه‏السلام اين است که بيعت هيچ کس و هيچ حکومت غاصب و ستمگري حتي به عنوان تقيه برگردان او نيست و ظاهر مي‏شود در حالي که نسبت به احدي از جبابره و حکومتهاي مختلف تمکين و تسليمي نداشته و از راه تقيه هم حکومتهاي مختلف تمکين و تسليمي نداشته و از راه تقيه هم حکومتها غير اسلامي و حکومتهائي را که تمام اسلامي نيست در ظاهر امضا نکرده است. او اکمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاکم» است و چنان شخصيت و مقامي از اينکه تحت سلطنت غير خدا واقع شود يا به حکومتي از حکومتهاي جائر به تقيه رأي داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار کثير استفاده مي‏شود، آن حضرت به تقيه عمل نخواهد کرد و حق را آشکار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.
پس يکي از حکم و مصالح غيبت اين است که آن حضرت پيش از رسيدن و قت ظهور و مأمور شدن به قيام ناچار نمي‏شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء و زمامداران و سياستمداران وقت بيعت نمايد و وقتي که ظاهر مي‏شود هيج بيعتي در گردن او نيست و هيچ حکومتي را بر خود غير از حکومت خدا و احکام و قوانين قرآن حتي به ظاهر و تقيه هم، نپذيرفته است.
و اين معني از چند حديث که در «کمال الدين» باب 48 - باب علت غيبت - و در «عيون» و «علل» و کتابهاي ديگر روايات شده استفاده مي‏شود، از جمله در حديث هشام بن سالم، حضرت صادق (ع) مي‏فرمايد:
«يقوم القائم وليس في عنقه بيعة لاحد»
«قائم (ع) قيام مي‏کند در حالي که در گردن او بيعت براي احدي نيست».
و نيز در روايت حسن به علي بن فضال است که وقتي آن حضرت خبر از غيبت امام، پس از وفات امام حسن عسکري (ع) داد پرسيد براي چه؟ حضرت رضا (ع) فرمود: براي آنکه در گردن او بيعت براي کسي نباشد چون به شمشير قيام کند.
تخليص و امتحان
يکي از مصالح غيبت، تخليص و آزمايش و امتحان مرتبه تسليم و معرفت و ايمان شيعيان است. چنانچه مي‏دانيم و عمل و شرع و آيات و احاديث بر آن دلالت دارد يکي از سنن الهي که همواره جاري و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده‏گيري و بزگزيدن است. زندگي و مرگ، بينوائي و توانگري، تندرستي و بيماري، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مکاره، خوشحالي‏ها و شادماني‏ها، همه وسائل تخليص و تربيت و امتحان و ارتياض و براي ظهور کمالات و فعليت استعدادها و نمايش شخصيت و ايمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسليم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.
بطور که از اخبار استفاده مي‏شود به دو جهت امتحان به غيبت حضرت مهدي (ع) از شديدترين امتحانان است: [1] .
جهت اول: چون اصل غيبت که بسيار طولاني مي‏شود، بيشتر مردم در ريب و شک مي‏افتند و برخي در اصل ولادت و بعضي در بقاي آن حضرت شک مي‏نمايند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، کسي بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقي نخواهد ماند. چنانچه پيغمبر اعظم (ص) در ضمن روايت معروفي که جابر روايت کرده است فرمود:
«ذلک الذي يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» [2] .
و معلوم است که ايمان به بقاء و حيات و عمر و غيبت طولاني و انتظار ظهور در دوران بسيار طولاني غيبت، ايمان به غيبت، دليل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاي غيبي پيغمبر (ص) و ائمه (ع) و نشانه ايمان به قدرت الهي، و علامت قوت تسليم و تمکين از برنامه‏هاي ديني است. براي اينکه ايمان کامل و صادق به امور غيبي حاصل نمي‏شود مگر براي اهل يقين و پرهيزکاران و کساني که از تاريکي وساوس نجات يافته و به سر منزل اطمينان نفس و ثبات عقيده رسيده و دلشان از انوار هدايت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهي اعتنا نکرده در راه دينداري و ولايت، لغزش قدم و تزلزل نيابند.
جهت دوم: شدتها و پيش آمدهاي ناگوار و تغييرات و تحولاتي است که در دوره غيبت، روي داده و مردم را زير و رو مي‏سازد بطوري که حفظ ايمان و استقامت، بسيار دشوار مي‏گردد و ايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مي‏شود چنانچه از حضرت صادق (ع) روايت شده است که فرمود: آن کس که بخواهد در عصر غيبت به دينش متمسک و ملتزم باشد، مثل کسي است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهايش قطع گردد - سپس امام با دست خود به اين کار اشاره کرده آنگاه فرمود: به درستي که براي صاحب اين امر غيبتي است پس بايد هر بنده خداي بپرهيزد و بايد به دينش متمسک گردد. [3] .
در دوران غيبت، جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر و بهتر جلوه گر و دل فريب مي‏شود، اسباب معاصي و گناهان و لذائذ حيواني بيش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مي‏گيرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگي و طرب همه جاگسترده مي‏شود، زنها و مردها بيگانه با هم امتزاج و اختلاطهاي نامشروع و خلاف عفت و نجابت پيدا کنند، کسب‏هاي حرام متداول و رسمي و معاش اکثر مردم از راههاي حرام باشد و براي مؤمن ضربت شمشير از به دست آوردن يک درهم حلال آسان‏تر باشد، ماديات و دنيا پرستي بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست کساني افتد که به احکام خدا پايبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و کارهائي که به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و ميگساري و فروش شراب و قمار و بي عفتي و فحشاء علني گردد. اهل دين و امانت و ايمان، ذليل؛ و نابکاران و اراذل و بي دينان، به ظاهر عزيز گردند. امر به معرف و نهي از منکر ترک و عکس آن رايج شود. معروف را منکر و منکر را معروف شناسند، به معصيت و گناه و هم کاري با ستمگران افتخار نمايند امانت را غنيمت و صدقه را غرامت شمارند.
شعائر و آداب اسلام را ترک و آداب و شعائر کفار را رسمي کنند. اهل حق خانه نشين و ناباکان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخي تمام آداب و سنن اسلامي را ترک و به وضع دوران جاهليت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه کفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادي محروم شوند که کسي را جرأت آن نباشد که نام خدا را ببرد مگر در پنهاني. و بطوري کار حفظ ايمان سخت شود که شخص صبح کند در حالي که در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب کند در حالي که از اسلام بيرون رفته و کافر شده باشد.
از حضرت صادق (ع) روايت شده است که فرمود: اين امر براي شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا اميدي. نه به خدا نمي‏آيد تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شويد. نه به خدا نخواهد آمد تا شقي شود هر کس شقي مي‏گردد و سعيد گردد هر کس سعيد مي‏گردد. [4] .
و در روايت ابن عباس است که پيامبر اعظم (ص) فرمود: کساني که در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابت باشند از کبريت احمر کمياب ترند.
پس جابر به پا خاست و عرض کرد: يا رسول الله براي قائم از فرزندان تو غيبت است؟
فرمود: آري سوگند به پروردگارم و با يد خدا گروندگان را تخليص کند و کفار را محو سازد. اي جابر، اين امري است (کار بزرگي است) از کارهاي خدا و سري است از اسرار خدا که از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شک در آن پس به درستي که شک در کار خداوند عزوجل کفر است. [5] .
و در حديث عبدالرحمان بن سليط، حضرت امام حسين (ع) مي‏فرمايد: از ما دوازده نفر مهدي «هدايت شده) باشند؛ که نخستين ايشان امير المومنين علي بن ابيطالب و آخرايشان نهمين از فرزندان من است، او است امام قائم به حق که خدا زمين را پس از مردگي به او زنده سازد و دين را به او ظاهر و بر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند، براي او غيبتي است که جمعي در آن از دين مرتد و بيگانه شوند و ديگران بر دين خود ثابت مانده و اذيت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان اين وعده انجام شود (چه وقت قائم قيام کند) اگر راست گويانيد؟ آگاه باش که صبر کننده در عصر غيبت او بر اذيت و تکذيب، مانند جهاد کننده با شمشير در پيش روي پيغمبر خدا است [6] .

آماده شدن اوضاع جهان
يکي از مصالح غيبت، انتظار کمال استعداد بشر آمادگي فکري او براي ظهور آن حضرت است زيرا روش و سيره آن حضرت مبني بر رعايت امو ظاهري و حکم به ظواهر نيست بلکه مبني بر رعايت حقايق و حکم به واقعيات و ترک تقيه و مسامحه نکردن در امور ديني و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قراري عدالت واقعي و اجراي تمام احکام اسلامي است.
آنچه را که دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سياستمداران رياست طلب سازمان داده‏اند، باطل و خراب مي‏کند و آنچه را که از احکام اسلام متروک و ضايع کرده‏اند، همه را اجراء و زنده مي‏سازد و اسلامي را که جدش پيغمبر اعظم (ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنيا طلبان، مهجور و از رسميت افتاده، از نور رسميت جهاني مي‏دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مي‏گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصيان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مي‏نمايد و با اهل معصيت و ستم هيچگونه سازشي و مداهنه‏اي ننمايد و حکومت جهاني اسلام را تشکيل دهد.
معلوم است که انجام اين برنامه و اين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقي بشر در ناحيه علوم و معارف و فکر و اخلاق و آمادگي جامعه براي پذيرش و استقبال از اين نهضت و لياقت زمامداري آن رهبر عظيم الشأن مي‏باشد. بايد اصحاب خاص که در ياري آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصيرت کامل باشند، به عدد معين در احاديث پيدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهوري بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند که هيئت‏هاي حاکم در رژيمهاي گوناگون از عهده اداره امور بر نمي‏آيند، و کتب‏هاي سياسي و اقتصادي مختلف دردي را درمان نمي‏کنند و اجتماعات و کنفرانس‏ها و سازمانهاي بين المللي و طرحها و کوششهاي آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشي را ايفا نخواهند کرد و در اصلاحات از تمام اين طرحها که امروز و فردا مطرح مي‏شود مأيوس شوند و فساد و طغيان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور که در روايات است بي عفتي و فحشاء بقدري رواج پيدا کند که در کنار خيابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حيوانات از ارتکاب آن شرم نکنند و حيا آنها از ميان برود.
چنانچه مي‏بينيم طرحهائي که داده مي‏شود و پي ريزي هائي که مي‏کنند، در مسير مخالف تمدن واقعي و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگراني وعقده‏هاي روحي و ارتداد و ارتجاع است و بيشتر به تأمين جنبه‏هاي حيواني و جسمي توجه مي‏شود و به جنبه‏هاي انساني و روحي اعتنا ندارند.
وقتي اوضاع و احوال اينگونه شد و از تمدن (منهاي انسانيت) کنوني همه بستوه آمدند و تاريکي جهان را فرا گرفت ظهور يک رجل الهي و پرتو عنايات غيبي با حسن استقبال مواجه مي‏شود و تاريکي‏ها از هم شکافته و به تشنگان جام حقيقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مي‏دهد و در کالبد اين بشر دل مرده، روح نو مي‏دمد که‏
«اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها» [1] .
«بدانيد که خداوند زمين را بعد از مردن، زنده مي‏گرداند».
در اين شرايط، پذيرش جامعه از نداي روحاني يک منادي آسماني بي‏نظير خواهد بود زيرا در شدت تاريکي درخشندگي نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشکارتر است.
ولي اگر شرايط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخيري که در ظهور آن حضرت، حکمت الهي اقتضاي آن را دارد واقع نشود نتايج و فوايدي که از اين ظهور منظور است حاصل نمي‏گردد.
پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تأخير افتد و در هنگامي که شرايط آن حاصل و حکمت الهي مقتضي شد و منادي آسماني آن را اعلام کرد، انجام شود و کسي از وقت آن اطلاع ندارد و هر کس، وقتي براي آن معين کند، دروغ گفته است.
از حضرت صادق (ع) روايت است که فرمود: از براي ظهور، وقتي نيست براي آنکه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است، تا اينکه فرمود: براي ظهور مهدي ماکسي وقتي معين نکند، مگر آن کس که خود را شريک در علم خدا بداند و مدعي باشد که خدا او را بر سر خودش آگاه کرده است. [2] .

پيدايش مؤمنان از پشت کفار
چنانچه در اخبار و احاديث است خداوند نطفه‏هاي بسياري از مؤمنان را در اصلاب کفار به وديعه گذارده و اين ودايع بايد ظاهر شود و پيش از ظهور اين ودايع، قيام امام با شمشير و قتل کفار و رفع جزيه، عملي نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مي‏شود.
آيا کسي پيش بيني مي‏کرد از صلب حجاج خوانخوار ستمکار که در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت کم يافت شده، مردي چون حسين بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شيعه و دوستدار خاندان رسالت (ع) پيدا شود که آن قصائد غرا و اشعار شيوا در مدح ومناقب علي (ع) و اهل بيت آن حضرت و در نکوهش و سرزنش دشمنان آنها بگويد و مذهب شيعه را ترويج نمايد؟
که از جمله قصائد او قصيده معروفي است که مطلع آن اين شعر است.
يا صاحب القبة البيضاء علي النجف‏
من زار قبرک و استضفي لديه شفي [1] .
آيا کسي گمان مي‏کرد از فرزندان سندي بن شاهک، قاتل حضرت بن جعفر (ع) يکي از مشاهير شعرا و ستارگان جهان ابد (کشاجم) پيدا شود که تحت تأثير جلوه حقيقت و ولايت علي (ع) و خاندانش عمرش را به مديحه سرائي و نشر فضايل اهل بيت به پايان رساند.
پس اين موضوع خروج نطفه‏هاي مؤمنان از اصلاب کفار، موضوع مهمي است که ظهور نبايد مانع از آن شود و بايد ظهور در موقعي واقع شود که در اصلاب کفار و ديعه‏اي بافي نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر - علي نبينا و آله و عليه السلام - قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولايلدوا الا فاجرا کفارا» [2] .
«و فرزندي هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمي‏رسد».
ظهور جهاني حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه - نيز در چنين موقعيتي واقع مي‏شود.
و به همين معني آيه شريفه:
«لو تزيلوا لعذبنا الذين کفروا منهم عذابا أليماً» [3] .
«اگر شما عناصر کفر و ايمان از يکديگر جدا مي‏گشتيد همانا آنان که کافرند به عذاب دردناک معذب مي‏ساختيم».
در روايات متعددي که در تفسير برهان و صافي و بعضي تفاسير ديگر و کتب حديث روايت شده تفسير گرديده است.
و مضمون آن رويات اين است که قائم (ع) هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتي خارج شد، دشمني خدا بر هرکس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

کلام محقق طوسي
فيلسوف شهير شرق و افتخار فلاسفه و حکماي اسلام خواجه نصير الدين طوسي در رساله فيلسوفانه و محققانه‏اي که در امامت تأليف فرموده، فصلي کامل راجع به غيبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پايان آن راجع به «سبب غيبت» چنين فرموده است:
«و أما سبب غيبته فلا يجوز أن يکون من الله سبحانه و لا منه کما عرفت فيکون معي المکلفين، و هو الخوف الغالب و عدم التمکين و الظهوريجب عندزوال السبب» [1] .
«اما سبب غيبت امام دوازدهم، پس جايز نيست که از جانب خداي سبحان و يا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلکه - همانگونه که شناختي، - از مردم و مکلفين است و آن خوف غالب و تمکين نداشتن مردم از امام است و هر موقع اين سبب زايل شود يعني مردم تمکين و اطلاعت از امام نمايند ظهور واجب مي‏شود».
چنانچه دقت و ملاحظه شود کلام اين استاد بزرگ که در روشنائي عقل و حکمت اين موضع را بررسي و مورد تحليل قرار داده، مؤيد بعضي وجوهي است که در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم و آن بيم از قتل و تمکين نکردن مردم است و اگر اين سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مي‏شود پس سزاوار نيست بندگان با آنکه سبب غيبت خود آنها هستند اشکال و ايراد نمايند. مع ذلک چنانچه آنها رفع سبب نکنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته که در زمان مقتضي او را به قهر و غلبه تمکين دهد وعده‏اي را که در قرآن شريف در آيه کريمه:
«وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً» [2] .
خدا به کساني که از شما بندگان ايمان آورده و نيکو کار گردد وعده فرموده که در زمين خلافت دهد چنانکه امت‏هاي صالح پيرامون گذشته، جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت، دين پسنيديده آنان را بر همه اديان تمکين و تسلط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمني کامل دهد.
به مؤمنين داده انجاز فرمايد و آن حضرت ظاهر و آشکار شود و اگر يک روز از دنيا باقي نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلاني سازد تا مهدي (ع) ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
علت تولد امام مهدي (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فايده امام غايب چيست؟
سوال: مصلحت اينکه امام قرنها پيش از ظهور تولد يافته و پس از عمري طولاني ظاهر مي‏شود چيست؟
مگر خدا قدرت ندارد که مثلاً چهل سال پيش از ظهور کسي را که صالح و شايسته اين مقام باشد بيافريند؟
و فايده اينکه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قيام و ظهورش خلق شده چيست؟ و بالاخره فايده و جود امام ناپيدا و غائب چيست و آيا وجود و عدم او برابر نيست؟
پاسخ: اين سؤال غير از سؤال از فلسفه غيبت چيز ديگري نيست و پاسخ آن همان است که در مقالات گذشته گفته شد مع ذلک بالخصوص در اينجا هم چند پاسخ به اين سؤال مي‏دهيم.
پاسخ نخست: فايده وجود امام، منحصر به ظهور و قيام او در آخر الزمان و اينکه ظاهراً هم در کارها تصرف و دخالت داشته باشد نيست بلکه يکي از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنين بقاي شرع و حفظ حجتها و بينات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضي احاديث مشهور ائمه اثنا عشر و احاديث ديگر که از طرق اهل سنت و شيعه روايت شده بر آن دلالت دارد و همجنين احاديث بسياري که دلالت دارند بر آنکه زمين هيچگاه خالي از حجت نمي‏شود. از جمله از حضرت امير المؤمنين (ع) روايت است که فرموده:
«اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خايفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بيناته» [3] .
«خدايا، آري خالي نماند زمين از کسي که قائم باشد از براي خدا به حجت يا ظاهر و آشکار يا بيمناک و پنهان تا حجتها خدا و بينات او از ميان نرود».
مثل امام در اين جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح که به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با يکديگر است و بقاي جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و وليّ و انسان کامل که همان شخص امام است نيز به اذن الله تعالي نسبت به ساير مخلوقات، صاحب چنين رتبه و منزلت است.
و فايده ديگر اين است که چناچه از اخبار هم استفاده مي‏شود. وجود مؤمن در بين مردم منشأ خيرات و برکات و سبب نزول رحمت و جلب عنايات خاص و دفع کثيري از بليات است پس وقتي مؤمن وجودش اين فوائد و برکات را داشته بادش، معلوم است که وجود امام و ولي الله اعظم فوائد و برکاتش بسيار عظيم و با اهميت است و به عبارت ديگر امام و حجت و اسطه اخذ و ايصال فيوض و برکاتي است که ديگران استعداد و لياقت آنکه مستقيماً آن برکات و افاضات را تلقي و اخذ نمايند ندارند لذا وجود و عمر طولاني و ولادت آ�

لینک ثابت

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين: بگو: غيب خاص خداست. پس انتظار کشيد. من نيز از منتظران خواهم بود. [1] .
اينک نزديک به دوازده قرن است که از غيبت محنت افزاي امام عصر عليه السلام گذشته، و بي ترديد اين زمان بس دراز تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد يافت. به گواهي حضرت رضا عليه السلام داستان ظهور داستان قيامت است، از آن روي که هيچ کس جز خداي هنگام آن را

[ صفحه 4]

نمي داند و اين امر بر اهل آسمانها و زمين دشوار است و ناگهان فرا مي رسد. [2]  بنابر اين پي چوبي از هنگام و زمان ظهور، کاري بي ثمر و به انتظار آن بودن، وظيفه ما بندگان خواهد بود. حضرت جواد عليه السلام فرمايد: ان القائم منا هو المهدي الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره. [3] .
براستي که قائم از ما همان مهدي باشد، آن که واجب است در زمان غيبتش انتظار او را کشند و در هنگام ظهورش فرمانش برند. مفهوم انتظار، چشمداشت ظهور و خواست قلبي آن است که از شناخت و ايمان به ظهور ناشي مي شود. و داراي پاداش و ارزش فراوان معنوي است. [4]  انتظار

[ صفحه 5]

بسان ديگر عبادتها از کيفيت و ابعاد عملي برخوردار است که پيشوايان الهي ما در آثار خود آن را مورد توجه قرار داده و رعايت دقيقش را وظيفه و تکليف مردمان در عصر غيبت دانسته اند. نوشته اي که اينک در دست داريد، گلچيني از آن وظايف و تکاليف الهي است که براي يادآوري و تذکر خود و خوانندگان گرامي فراهم آورده ايم، گر چه پيشتر، عالمان و محققان شيعي در اين باره داد سخن داده اند و آثار گرانقدري از خود به يادگار نهاده اند. از آنانند:
1 - ابراهيم بن محسن کاشاني الصحيفه الهاديه و التحفه المهديه.
2 - ميرزا حسين نوري (1320 ق) باب دهم از نجم ثاقب. آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي فرموده است: اين کتابي است در نهايت تماميت و متانت و حسن

[ صفحه 6]

ترتيب وجودت تهذيب که در نظر ندارم در اين باب به اين خوبي کتابي نوشته شده باشد. و در دفع شبهه و تصحيح عقيده بر متدين مراجعتش لازم است. [5] .
3- صدرالاسلام علي اکبر همداني (زنده در 1317 ق) تکاليف الانام في غيبه الامام (پيوند معنوي با ساحت مقدس مهدوي) 4 - سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (1348 ق) - باب هشتم از مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام - وظيفه الانام في زمن غيبه الامام عليه السلام 5 - شيخ عباس قمي (1359 ق) فصل ششم از باب چهاردهم منتهي الامال 6 - سيد محمد صدر (معاصر) فصل سوم از بخش دوم تاريخ الغيبه الکبري.

[ صفحه 7]

اميد است که همگي در مورد تکاليف خويش نسبت به امام عصر عليه السلام بيانديشيم و با عمل به آنها هر چه بيشتر مشمول لطف و عنايت حضرتش شويم و سهمي هر چند اندک در زمينه سازي ظهورش داشته باشيم. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلک بي محجته.
علي اکبر تلافي 20 مهر 28: 1375 جمادي الثاني 1417

[ صفحه 8]

 

شناخت امام عصر
در مکتب اهل بيت عليهم السلام قطعي است که زمين هيچ گاه از حجت و پيشواي الهي خالي نبوده و نخواهد بود و مردم هر عصر وظيفه دارند که پس از معرفي آن حجت از سوي خداوند سبحان، او را بشناسد و به انکارش نپردازند. عثمان بن سعيد عمري که مقام وکالت امامان هادي، عسکري و مهدي عليهم السلام را عهده دار بوده گويد: من نزد ابومحمد حسن بن علي عليهما السلام بودم که از آن حضرت پرسيدند درباره حديثي که از پدرانش عليهم السلام نقل مي کنند که زمين از حجت الهي تا روز رستاخيز خالي نماند و هر که بميرد و امام زمانش را

[ صفحه 10]

نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آن حضرت در پاسخ فرمود: اين حق است چنانکه روز روشن حق است. به حضرتش گفتند: اي زاده رسول الله، حجت و امام پس از شما کيست؟ فرمود: ابني محمد. هو الامام و الحجه بعدي. من مات و لم يعرفه، مات ميته جاهليه. [1] .
پسرم محمد باشد. او امام و حجت پس از من است. هر که بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. به گواهي حضرت صادق عليه السلام، مرگ جاهلي همان مرگ در حال ضلالت و گمراهي است. [2] .
شناخت امام عصر عليه السلام از دو جنبه نسبي و حسبي اهميت دارد. شيعه بايد بداند که نياي آن حضرت کيانند

[ صفحه 11]

و آن والاگهر از چه مقام و منصبي برخوردار است. به برکت اين شناخت، مدعي راستگو و متمهديان دروغين از هم جدا مي شوند و هيچ وقت دلهاي مردمان به شک و ترديد نمي افتد. براي آشنايي با امام عصر عليه السلام احاديث بسياري از زبان مبارک رسول خدا و امامان عليهم السلام صادر شده که عالمان شيعي در کتابهايي مستقل به روايت آنها پرداخته اند. مانند: شيخ طوسي در کتاب الغيبه، و شيخ نعماني در کتاب الغيبه، و شيخ صدوق در کمال الدين. صدر الاسلام همداني گويد: در اين عصر و زمان بر آحاد و افراد مومنين و مومنات و مسلمين و مسلمات واجب است که هر يک چند مجلدي از اين نوع کتب عربي و فارسي در خانه خود داشته باشند. و هميشه به مطالعه و مذاکره آن بپرازند. [3] .

[ صفحه 12]

پيروي از امام عصر
از ابعاد مهم انتظار، عمل به آيين و آداب امام عصر عليه السلام است. هر کس خود را شيعه مي داند بايد با اين کار آن حضرت را خشنود سازد و در تحقق آرمان و هدف او بکوشد. اميرالمومنين عليه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: اللهم انه لابد لارضک من حجه لک علي خلقک يهديهم الي دينک و يعلمهم علمک لئلا تبطل حجتک و لا يضل اتباع اوليائک بعد اذ هديتهم به، اما طاهر ليس بالمطاع، او مکتتم مترقب. ان غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم، فان علمه و آدابه في قلوب المومنين مثبته فهم بها عاملون. [1] .

[ صفحه 13]

خدايا، براستي که ناگريز زمينت را حجتي از جانب تو بر آفريدگانت باشد که آنان را به سوي دينت هدايت کند و علم تو را به آنان بياموزد تا که حجتت طل نشود و پيروان اوليايت پس از آنکه به واسطه او هدايتشان فرمودي، گمراه نشوند. و آن حجت يا آشکار است و فرمانبرداري نشود، يا پنهان است و در حال انتظار. اگر شخص او در زمان هدايت مردم غايب شود، علم و آدابش در دلهاي مومنان ثابت باشد و آنان بدان عمل کنند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ان لصاحب هذا الامر غيبه. فليتق الله عبد و ليتمسک بدينه. [2] .
براستي صاحب اين امر را غيبتي باشد. پس (در آن زمان) بنده بايد از خداي پروا کند و دين خود را محکم نگاه دارد.

[ صفحه 14]

من سره ان يکون من اصحاب القائم، فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر. فان مات و قام القائم بعده، کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا و انتظروا، هنيئا لکم ايتها العصابه المرحومه! [3] .
هر که دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار کشد و از گناه پرهيز کند و بر اخلاقي نيکو باشد در حالي که منتظر است. پس اگر چنين کسي پيش از قيام قائم در گذرد، او را پاداشي باشد مثل پاداش کسي که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنيد و انتظار کشيد، که گوارايتان باد اي گروه مورد رحمت!

[ صفحه 15]
 

دعوت به سوي امام عصر
وظيفه وجداني و ايماني هر انسان، نجات همنوع خويش از گمراهي و ضلالت است. و به گواهي حضرت عسکري عليه السلام هر که بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. [1] .
بنابر اين، آنان که امام زمان خويش را شناخته اند و به حضرتش ايمان دارند، وظيفه شناساندن هم بر دوش مي کشند. سليان بن خالد گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم: خانواده اي دارم که سخن مرا مي پذيرند. آيا آنها را به اين امر (آيين) دعوت کنم؟ آن حضرت فرمود:

[ صفحه 16]

آري، خداي عز و جل در کتابش فرمايد: يا ايها الذين آمنوا قوا انفسکم و اهليکم نارا وقودها الناس و الحجاره: [2]  اي کساني که ايمان آوريده ايد خود و خانوداه تان را از آتشي حفظ کنيد که سوخت آن مردم و سنگها باشند. (الکافي 211:2) عالمان و خادمان اهل بيت عليهم السلام نيز در اين راه رسالت بس سنگيني بر دوش دارند. زيرا که آنان شمع به دست گرفته و عهده دار راهبري مردم در عصر غيبتند. عالم رباني و فقيه صمداني آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (1365 ق) که از جمله شيفتگان و باريافتگان آستان امام زمان عليه السلام در نامه اي به شاگرد خود آيت الله شيخ محمد باقر ملکي ميانجي [3]  نخستين وظيفه

[ صفحه 17]

عالمان را باز کردن در خانه اهل بيت عليهم السلام به روي شيعه مي داند و توصيه مي کند که آنان در موضوع امامت و کمالات حضرت ولي عصر عليه السلام سخن برانند تا مردم گرفتار ناپاکان نشوند. او در بخشي از نامه اش مي نويسد: اوصيک - يا اخي - ثم اوصيک بدعوه الناس و توجيه قلوبهم و السنتهم الي امام زمانهم و ملاذهم صلوات الله عليه. تو را - اي برادر - سفارش مي کنم، و باز هم سفارش مي کنم که مردم را به سوي امام زمانشان و ملجا و پناهشان - صلوات الله عليه - دعوت کني و دلها و زبانهاشان را به او متوجه سازي.

[ صفحه 18]

 

خدمت به امام عصر
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: آيا قائم تولد يافته است؟ فرمود: لا. و لو ادرکته لخدمته ايام حياتي. [1] .
نه. و اگر او را درک مي کردم، تمامي روزهاي عمرم را به خدمت او مي پرداختم. آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني گويد: در اين حديث اشاره به اين است که خدمت آن حضرت رترين عبادتها و محبوبترين طاعتهاست. زيرا امام صادق عليه السلام که عمر شريفش را جز در انواع طاعت و عبادت الهي در روز و شب صرف ننموده است بيان

[ صفحه 19]

فرمود که اگر قائم را درک مي کرد روزگار زندگيش را در خدمت او صرف مي نمود. پس، از اين کلام ظاهر مي شود که سعي و کوشش در راه خدمت قائم عليه السلام برترين طاعتها و شريفترين وسايل تقرب به خداوند است. چه، امام صادق عليه السلام آن را ترجيح داده و از ميان انواع طاعت و اقسام عبادت برگزيده است. [2] .

[ صفحه 20]

 

آمادگي براي ياري امام عصر
خداوند عز و جل فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون. [1] .
اي کساني که ايمان آورده ايد، صبر کنيد و شکيبايي ورزيد و آماده و حاضر يراق باشيد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد. حضرت باقر عليه السلام اين آيه را چنين تفسير فرمود: اصبروا علي اداء الفراض. و صابروا عدوکم. و رابطوا امامکم المنتظر. [2] .
صبر کنيد بر گزاردن احکام شرع. و شکيبايي

[ صفحه 21]

ورزيد بر اذيت دشمنانتان. و آماده و حاضر يراق باشيد وبراي امامتان که در انتظار او هستيد. لزوم آمادکي براي ياوري امام عصر عليه السلام در هنگام ظهور از آن است که حضرتش با قيامي مسلحانه عرصه گيتي را از ستم و ستمکاران پاکيزه خواهد ساخت. به همين لحاظ شيعه بايد خود را براي آن روز که ناگهان فرا مي رسد و آماده و مجهز سازد. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ليعدن احدکم لخروج القائم و لو سهما. [3] .
بايد هر کدام از شما مردم براي خروج قائم چيزي آماده کند، گر چه آن چيز يک تير باشد.

[ صفحه 22]


دعا کردن براي امام عصر
دعا براي نزديکي فرج، دستور خود امام عصر عليه السلام است، چنانکه فرمود: و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج. فان ذلک فرجکم. [1] .
و براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، که همان، فرج و گشايش گرفتاري شماست. فقيه رباني ميرزا حسين نوري نويسد: از تکاليف، دعا کردن است از براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جن و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدين و منافقين

[ صفحه 23]

براي آن جناب، که اين نوعي است از اظهار بندگي و رضاي به آنچه خداي تعالي وعده فرموده که چنين گوهر گرانبهايي را که در خزانه قدرت و رحمت خود پروريده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشيده... ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد. [2] .
آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني درباره انگيزه دعا براي امام عصر عليه السلام مي نويسد: دعا کردن به کسي، فرع محبت به آن کس است. و اعظم اسباب محبت و دوستي، آن است که شخص وجود کسي را خير بداند، که بودن خير در وجود هر کس مقتضي و موجب محبت اوست. پس هر قدر معرفت شخص انساني به وجود خير در وجود کسي کاملتر شد محبتش به او کاملتر مي شود، و هر قدر محبتش کاملتر شد، تعلقش در دعاي به وجود او کاملتر

[ صفحه 24]

و زيادتر مي شود.... مومنين هر کدام که معرفتشان به آن حضرت و خيرات وجود مبارک او کالمتر است، محبتشان هم کاملتر است. و هر چه محبتشان کاملتر باشد، اهتمامشان در دعا گويي به آن حضرت کاملتر و زيادتر است. [3] .

[ صفحه 25]
 

حزن و اندوه براي امام عصر
از نشانه هاي محبت و تعلق آدمي به چيزي يا کسي، اين است که به هنگام از دست دادن يا گم کردن آن دچار غم و اندوه مي شود و گاهي نيز فراتر از آن چون ابر بهاران اشک مي ريزد. اگر نيک تامل کنيم خواهيم يافت که امام زمان عليه السلام به لحاظ ايماني، در گسترده آفرينش، محبوبترين شخصي است که بايد او را دوست بداريم و فقدانش را مصيبتي بزرگ بدانيم. مگر نه اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آل و سلم فرمود: لا يومن عبد حتي اکون احب اليه من نفسه، و يکون عترتي احب اليه من عترته. [1] .

[ صفحه 26]

ايمان نياوره بنده مگر آنکه من نزد او محبتوبتر از خود باشم و اهل بيت من نزد او محبوبتر از اهل بيت خودش باشند. سيد علي بن طاووس به فرزندش سيد محمد مي گويد: فرزندم محمد! تو را و برادرت و هر که اين کتاب را بخواند سفارش مي کنم به درستي در معامله با خدا جل جلاله و رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و رعايت سفارشها و بشارتهاي آن دو درباره ظهور مولايمان مهدي عليه السلام. چه، گفتار و کردار بسياري از مردم را از نظرهاي فراوان با عقيده آنان مخالف يافتم. به طور مثال اگر معتقد به امامت آن حضرت، بنده اي يا اسبي يا درهم و ديناري از دست دهد و گم کند، سرا پا متوجه آن مي شود و براي يافتن آن نهايت کوشش را انجام مي دهد. امام نديديم که کسي براي تاخير ظهور آن حضرت از اصلاح اسلام و ايمان و قطع ريشه کافران و دشمنان به اندازه دلبستگي به اين امور ناچيز دلبسته باشد و به مقداري که براي فقدان اين

[ صفحه 27]

چيزها ناراحت مي شود متاثر باشد. پس چنين شخصي چگونه ادعاي شناخت حق خدا جل جلاله و حق رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و اعتقاد به امامت آن حضرت دارد، به گونه اي که مدعي موالات و دوستي بيش از اندازه هم هستند؟! [2] .
منتظران واقعي امام عصر عليه السلام که تا ظهور آن حضرت در غم و اندوهند، بايد در مناسبتهاي مختلف حزن قلبي خويش را بنمايانند و سرشک خون در فراقش جاري سازند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اما و الله ليغيبن سبتا من دهرکم و ليخملن حتي يقال: مات! هلک! باي واد سلک؟! و لتدمعن عليه عيون المومنين. [3] .
بدانيد که او مدتي از روزگار را پنهان شود و ياد او

[ صفحه 28]

از خاطرها برود، تا آنجا که گويند: مرد! هلاک شد! به کدام وادي رفت؟! و چشمان مردم با ايمان برايش بگريد. صدرالاسلام همداني در اين زمينه دعاي ندبه را سفارش مي کند و مي گويد: خوب است در هر جمعه، دوستان آن حضرت ارواحنا فداه از مرد و زن، در مسجدي از مساجد يا معبدي از معابد اجتماع نموده، اين دعاي مبارک را با کمال تضرع و زاري و ناله و سوگواري و با نهايت حزن و اندوه و بي قراري بخوانند و گريه کنند و بر غيبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانيان نوحه کنند. [4] .

[ صفحه 29]

 

صبر و مقاومت در برابر دشمنان
از آنجا که دوران غيبت به درازا کشيده، دشمنان از اين امر سود جسته منتظران امام عصر عليه السلام را مورد شماتت و آزار قرار مي دهند، برخي کويند: او متولد نشده! و گروهي نويسند: او آمده و رفته است! وعده اي نيز شيعيان را دروغپرداز دانسته، آنان را به خرافه گويي و ناداني نسبت مي دهند! ما که به يقين دانسته ايم امام عصر عليه السلام زنده و حاضر است، بايد صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيم و ذره اي شک و ترديد در دل خود راه ندهيم. امام حسين عليه السلام فرمايد: منا اثنا عشر مهديا. اولهم امير المومنين علي بن ابي طالب. و آخرهم التاسع من ولدي. و هو

[ صفحه 30]

الامام القائم بالحق. يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين کله و لو کره المشرکون. له غيبه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيوذون و يقال لهم: متي هذا الوعد ان کنتم صادقين؟! [1] .
اما ان الصابر في غيبه علي الاذي و التکذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله. [2] .
از ما دوازده هدايت يافته باشد. نخستين ايشان اميرالمومنين علي بن ابي طالب و آخرين ايشان نهمين فرزند من باشد. و او امام بر پا دارنده حق است. خداي به وسيله او زمين را پس از مرگش زنده مي کند، و به او دين حق را بر همه دينها پيروز مي گرداند، گر چه مشرکان اين امر را ناخوش دارند.

[ صفحه 31]

او را غيبتي است که اقوامي در آن از دين بر مي گردند و گروهي ديگر بر دين ثابت قدم باقي مي مانند و در نتيجه مورد اذيت قرار مي کيرند. به آنان از سر انکار و استهزا مي گويند: اگر راست مي گوييد، اين وعد کي خواهد بود؟! بدانيد که هر کس در غيب آن حضرت بر اذيت و تکذيب دشمنان شکيب باشد، بسان کسي است که با شمشير در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله به جهاد مي پردازد.

[ صفحه 32]

 

همدلي براي ياري امام عصر
براي غيبت و نهان زيستي امام عصر عليه السلام حکمتهاي زيادي گفته مي شود که از آن جمله تعلل و بي وفايي مردم است. خواجه نصيرالدين طوسي درباره آن حضرت مي نويسد: وجوده لطف. و تصرفه لطف آخر. و غيبته منا.: [1]  وجود آن حضرت لطف است، و تصرفش لطف ديگر. و غيب و نهان زيستي او از ماست. اگر مردم خواهان ظهور آن حضرت هستند، بايد همگي در اين جهت وحدت قلبي داشته باشند و اين وحدت مقدس را در کردار خويش نيز آشکار سازند. در

[ صفحه 33]

امتهاي پيشين هم اگر پيامبري غيبت اختيار مي کرد، چنانکه مردم همگي يکدل و همنوا شد و از خدا درخواست بازگشت پيامبر را مي کردند خداي خواست آنان را اجابت مي کرد. [2]  اين راه توسط امام عصر عليه السلام به ما نيز پيشنهاد شده. آن حضر در توقيعي رفيع خطاب به شيخ مفيد (413 ق) مي فرمايد: لو ان اشياعنا - وفقهم الله لطاعته - علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علي حق المعرفه و صدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم. [3] .
اگر شيعيان ما - که خداي آنان بر طاعتش توفيق دهاد - در راه وفا به پيماني که بر دوش دارند همدل

[ صفحه 34]

بودند، برکت لقاي ما از ايشان وا پس نمي افتاد و سعادت ديدار ما براي آنان زودتر دست مي داد، ديداري که با شناخت حقيقي و درست ايشان نسبت به ما، همراه باشد. پس ما را از ايشان دور نمي دارد جز رفتار ناپسند که به ما مي رسد و ما آن را از ايشان شايسته نمي دانيم.

[ صفحه 35]

 

مرزباني از آيين
آيين تشيع از آغاز گسترش که زمان ظهور رسول خدا و امامان معصوم عليهم السلام بوده هماره مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت به شدت آن افزوده اند. زيرا آنان عرصه را با غيبت صاحب دين، خالي ديده و در اين فرصت اقدام به گمراهي و ضلالت مردمان مي کنند. منتظران واقعي امام عصر عليه السلام وظيفه دارند با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضر برخيزند و به شبهات و القائات شيطاني دشمنان پاسخ دهند. حضرت هادي عليه السلام فرمايد: اگر پس از غيب قائم شما، نباشد عالماني که مردم را به سوي او دعوت کنند و به پذيرش او راهنمايي

[ صفحه 36]

کنند و با حجتها و برهانهاي الهي از دين او دفاع نمايند و بندگان ناتوان خدا را از دامهاي شيطان و فرمانبران او و دشمنان برهانند... هيچ کس باقي نمي ماند جز آنکه از آيين و دين خدا روي گردان و مرتد شد. [1] .



 

لینک ثابت

                                              مفهوم انتظار از ديدگاه حائري شيرازي
موعود:
با سپاس از اينکه اجازه فرموديد خدمتتان برسيم و از محضرتان استفاده بکنيم. موضوع اصلي بحث مساله آثار تربيتي انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اينکه چه اراده‏اي از اين مفهوم مي‏شود، ديدگاههاي متفاوتي هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با ديدگاهي با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومي خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همين مفهوم هم مشي اجتماعيش را شکل داده است. با توجه به اهميت مساله و اينکه هر مفهومي که ما از انتظار فرج اراده بکنيم، در عمل اجتماعيمان تاثير مي‏گذارد، به عنوان اولين سؤال بفرمائيد که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چيست و حضرت ‏عالي ديدگاههاي مختلفي را که در اين زمينه هست چگونه ارزيابي مي‏کنيد؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
بسم ‏الله ‏الرحمن‏ الرحيم، هر مطلب مفيد و مثبتي قابل تحريف است، مي‏شود با اندک تصرفي، اندک دخالتي مطلب را ازمسير خودش منحرف کرد، شيطان کارش همين است که يک مطلب اصيل را وارونه کند، دين براي يک امري است، شيطان از دين چيز ديگري مي‏سازد. اين همه کساني که انسانهاي بسياري را منحرف کرده‏اند، يعني دين جعل کرده‏اند، حقيقت دين را مسخ کردند، شد يک چيزي که شيطان‏پسند باشد، انتظار هم از اين قبيله مستثني نيست، شياطين بهترين کارشان براي خودشان همين هست که انتظار را از معني اصلي خودش دور کنند، معني انحرافي برايش درست کنند، پس معني ‏اصيل انتظار را ببينيم ‏چيست تا معني انحرافيش مشخص بشود.
معني اصيل انتظار اين است که انسان در خودش زمينه آمادگي براي اطاعت و پيوستن به آن حضرت‏ را پيدا بکند و همچنين ‏زمينه را براي آن حضرت آماده کند. يعني هم خودش آماده باشد براي پيوستن به آن حضرت، هم براي آن حضرت زمينه ‏سازي بکند. بعضي‏ها يک بعد انتظار را گرفته‏اند و آن اينکه مي‏گويند آن حضرت تا نيايد امور اصلاح نمي‏شود اما اينکه آيا لازم است که ما کاري کنيم تا براي آن حضرت زمينه هموارتر بشود، اين را مي‏گويند به ما مربوط نيست، اين برداشت غلطي از انتظار است، اين ياس است، اين انتظار نيست. مي‏گويند از دست ما کاري ساخته نيست. صاحبش مي‏آيد خودش امور را اصلاح مي‏کند، خير از دست‏ شما کاري ساخته است، بعضي جايگاه تقدير را و جايگاه مقدرات را نشناخته‏اند، جايگاه تقدير و مقدرات اين نيست که از انسانها سلب اختيار کنند، سلب قدرت کنند، تقدير جاي خودش را دارد، قدرت و اختيار انسان هم جاي خودش را دارد و به دليلي که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، اين زمينه انتظار فراهم مي‏شود. چرا؟ چون آن روزي که آن حضرت مي‏آيد اينطور نيست که ايشان از انسانها، سلب قدرت مي‏کند و انسانها را به راهي که مي‏رود مجبور مي‏کند، اگر بنا بر چنين کاري بود نياز به انتظار نبود، در همان سال وقتي که ايشان چهار ساله بودند، نه، وقتي که ايشان ده يازده ساله بودند يا پانزده ساله بودند يا بيست ‏ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام مي‏شد نياز نبود که اين همه زمان بگذرد و قرآن مکررا مي‏فرمايد:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون‏» [1] .
با اينکه شما بدتان مي‏آيد و کراهت داريد، شما را به قضيه ملزم بکنيم؟ يا مي‏فرمايد:
«انما انت مذکر لست عليکم بمصيطر»; [2] .
«لست عليهم بوکيل‏» [3] .
پس اين مجموعه‏ها نشان مي‏دهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرايط و اذن پروردگار جل و اعلي است، پروردگار متعال هم برنامه‏اش اين نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غيبت، جزء اين آيه هستند: «ان‏ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [4] .
آن روزي که غيبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم يک کاري کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزي که حضور پيدا بشود قبلش مردم عوض شده‏اند، «ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [5] .
يا مي‏گويد: «ان عدتم عدنا» [6] .
اگر شما برگرديد ما برمي‏گرديم، گاهي هم در توبه را باز مي‏کند و خدا لطفي مي‏کند در آنجا و مي‏گويد: «تاب‏ عليهم ‏ليتوبوا» [7] .
ملاحظه وضعيتشان و ضعفشان را کرده است، نظري کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جايگاه خودش را دارد. پس اصل غيبت که شروع شد از ناشکري شروع شد، کاري با امام يازدهم کردند شيعيان که با هيچ ‏کدام از امامان نکردند، يک نامه‏اي به ايشان نوشتند که پولهايي را که ما خدمتتان فرستاديم شما بيلانش را به ما بگوييد در «تحف العقول‏» حضرت پاسخشان را اينطوري دادند که اگر اين امامت امر مستمري است چرا اين سؤال از يکي از پدران من نشد، چرا آنها متهم به اين معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذيرفت و دستور فرمود پرده سياهي در اتاق ايشان آويختند، مردم مي‏آمدند از پشت پرده سؤال مي‏کردند و مي‏رفتند. اين هم پرده غيبت است. اين حرکت است، چون خداي تعالي مي‏توانست آسمانها و زمين رادر يک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفريد، در روايت داريم که اي براي «اناته‏» است، «تاني‏» است، خداوند «تدرج‏» را دوست دارد، اين متين‏تر است. پس اول غيبت کبري است‏با نواب لاعلي التعيين [غيرمعيني]، که حضرت ديگر تعيين نمي‏کنند، قلوب مردم به سمتي برود و آمادگيشان و ساخته‏شدنشان براي ظهور، معناي انتظار اين است که هم خودش را فرد آماده کند براي پيوستن به آن حضرت، و هم ديگران را براي اين کار تشويق کند و براي اين کار تمهيد مقدمات کند. در يک مصداق کوچک مي‏شود اينطوري مثال زد، امام راحل، قدس‏ سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بيايد ايران، همکاري با او مي‏کردند با اينکه در بينشان نبود، نوارش را تکثير مي‏کردند، صحبتش را اشاعه مي‏کردند، ذکر خير او مي‏کردند، اطلاعيه به نفعش مي‏دادند، کار برايش مي‏کردند، تا امام رفتند به پاريس. باز هم مردم در اينجا تظاهرات مي‏کردند، راهپيمايي مي‏کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت‏ شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاري بکند، اين نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتيجه‏اش اين شد که آمد. ظهور هم مثل همين است، در قبل از ظهور هم بايد، اينهايي که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج ‏بشوند. آنچنان تبليغ کنند، ترويج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، يک امر شايع و رايجي بشود. اين مي‏شود انتظار حقيقي. بعضي‏ها مي‏گويند ما چکار داريم که مي‏آيد ما خودمان اصلاح مي‏کنيم، اين غلط است، اين عينا مثل قضيه دعاست، فرد مي‏گويد من در مساله روزي بايد کار کنم، دعا يعني چه، يکي ديگر مي‏گويد، دعا مي‏کنم، کار يعني چه؟ اما دستور اين است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روايت داريم چند دسته دعايشان مستجاب نيست، يکيش اين است که کسي در خانه بنشيند و بگويد «اللهم ارزقني‏» مي‏گويد خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اينها وسايل روزي است، صلاح دانستم مي‏دهم، مي‏روي بيرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوري، در مساله انتظار تلاشمان را بايد بکنيم، دعا هم بايد بکنيم، دعاي براي تعجيل ظهور و تلاش براي آن. خداوند متعال نمونه دعاي مستجاب را اينجوري مي‏گويد، موسي عليه‏السلام، وقتي رسيد به چاه ديد که عده‏اي در اطراف چاه جمع شده و مي‏خواهند به گوسفندانشان مي‏خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ايستاده‏اند و منتظرند. آمد پيش آنها و گفت ‏شما چه چيزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقي حتي يصدر الرعاء» [8] .
گفتند: جلوي ‏چشم ‏اين ‏چوپانها آب نمي‏دهيم، تا اينها بروند «فسقي‏ لهما» رحم کرد به اينها و برايشان آب کشيد، «ثم تولي الي الظل‏» [9] .
در آفتاب نايستاد و دعا کند، مي‏خواست در حال خودش باشد. از اين جهت رفت توي سايه، «فقال رب اني لما انزلت الي من خير فقير» [10] .
کارش را کرد، بعد دعايش را هم کرد، ما داريم در روايت «ارحم ترحم‏» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براي ديگران، اما فرج شد براي خودش، از اين جهت مي‏گويند دعا کنيد براي فرج ما که فرج مي‏شود براي خودتان، موسي، عليه‏السلام، آب کشيد براي دختران شعيب اما فرج شد براي خودش، در آن وقتي که درخواست مي‏کرد «لما انزلت الي من خير فقير» ما نمي‏دانيم چه خيري مي‏خواهد، علي، عليه‏السلام، مي‏داند، مي‏فرمايد: «والله ما ساله الا خبزا ياکله‏» [11] .
منظور موسي از خبز يک تکه نان بود، يک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان ياکل بقلة‏ الارض و لقد کانت ‏خضرة‏ البقل تري من شفيف صفاق بطنه‏» [12] .
از زير پوست ‏شکمش سبزي علف پيدا بود، پيداست که همه چربي بدنش آب شده بود در اين مدت، اين خيلي حرف است که علي،عليه‏السلام، مي‏فرمايد: سبزي علف از زير پوست ‏شکمش پيدا بود، موسي عليه‏السلام چقدر پوستهايش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با اين همه علف خوردن به کسي نگفت‏ يک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسي را نشان مي‏دهد. خوب گاهي انسان از خدا يک پاره نان مي‏خواهد، او به اندازه حاجتش مي‏خواهد خدا به اندازه کرمش به او مي‏دهد. خدا براي او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتياجات عمده جوانان ما اين چهار تاست، شغلي، خانه‏اي، همسري، بعد هم براي ادامه تحصيل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اينها را براي موسي عليه‏السلام فراهم کرد. اول گفت: «اني اريد ان انکحک احدي ابنتي هاتين‏» [13] .
همه مي‏روند سراغ فردي که او پيشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پيشنهاد مي‏کند به داماد، يکي از اين دو تا دختر را مي‏خواهم به تو بدهم، اين از زنش، «علي ان تاجرني ثماني حجج‏»; [14] .
هشت ‏سال برايم کار کني، اين هم از شغلش، الان که مي‏خواهد دست توي اين سفره بکند بر اساس قرارداد است، ميهمان نيست، تصدقي و اعانت و اينها نيست، از همين امشب غذايي که مي‏خواهد بخورد بر اساس اين است که مي‏خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجير اينهاست‏ بايد به اجير مسکنش را هم بدهند، چون کار مي‏کند، در مقابل کار مسکن مي‏گيرد و زن مي‏گيرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اينها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهي بهتر از شعيب و دانشگاهي بهتر از تربيت پيغمبر، شما دانشگاه تربيت معلم يا تربيت مهندس داريد اما اينجا دانشگاه تربيت پيغمبر است، خوب او يک تکه نان خواست، اينطوري بهش دادند، خدا به ما مي‏آموزد عمل کنيد، دعا هم کنيد، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگويد من تلاش مي‏کنم براي آن حضرت، دعا نمي‏کنم، اشتباه مي‏کند. هرکس بگويد من دعا مي‏کنم، کاري از دست ما ساخته نيست، ما فقط نشسته‏ايم. پس آنها انتظار افراطي و تفريطي و اين هم حد وسط، حد اعتدال، اين نوع انتظار، اثر تربيتي‏اش اين است که من مي‏گويم. من براي اصلاح عالم، هر کاري را مقدورم شد مي‏کنم، هر چه را که نتوانستم او مي‏آيد تکميلش مي‏کند، ما مي‏خواهيم اين عالم را بسازيم، هر اندازه‏اش را که بتوانم مي‏کنم، او مي‏آيد تکميل مي‏کند، من وقتي که بدانم که اين کار من ديگر کسي دنبالش را نمي‏آورد، انگيزه کار کردن از من گرفته مي‏شود، وقتي که من مي‏دانم بالاخره ديگران مي‏آيند و اين امور درست مي‏شود، من هيچ نگران نيستم، چقدر از کار را مي‏کنم، طلبه تربيت مي‏کنم که برود انصار ايشان بشود. چون مي‏دانم که آقا بعدا از اينها استفاده مي‏کند. هيچ نگراني نيست، خستگي، افسردگي حاصل نمي‏کند، اثر ديگرش اين است که انسان در حين انتظار اين حکومتهايي که هست قبول ندارد مي‏گويد اينها طاغوتند، الا يک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بيعت‏ با اينها نمي‏کند چون منتظر است که با آقا بيعت کند، ببينيد کسي که منتظر است از آن سفره بخورد، از اين سفره نمي‏خورد، مي‏گويد سفره ما بعد از اين هست. خودش را از اين وضعيت ‏سير نمي‏کند، حالش، حالت مسافر مي‏شود، آن حال منتظر است، حال منتظر يک حال قائم است نه يک حال قائد، ببينيد شما نشسته باشيد بخواهيد از اين طرف اتاق نشسته برويد آن طرف اتاق، چقدر طول مي‏کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخيزيد چقدر راحت مي‏توانيد کار کنيد. توان انسان را انتظار بالا مي‏برد، ببينيد بعضي مي‏پرسند مثلا چه‏ کار مي‏کند؟ «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس‏» [15] .
اين کعبه را اينطوري نگاهش نکن. هر که به اين کعبه معتقد باشد از جايش برمي‏خيزد، مي‏گويد ديگران دل به دنيا بسته‏اند، نشسته‏اند سر سفره دنيا همين را کرده‏اند خانه و مسکن، اين بيت‏الله انسان را از خاک بلند مي‏کند، انسان را سراپا بلند مي‏کند، انتظار هم همين‏طور است، انتظار انسان را سرپا مي‏کند، روحيه به انسان مي‏دهد، يک اثر ديگر انتظار اين است که به انسان سنخيت مي‏دهد با آنها، چون به خودش مي‏گويد من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداريم، چه ‏کار کنم؟ قرآن را مشاهده مي‏کند که طالوت گفت که «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة‏ بيده‏». [16] .
خوب مي‏گويد آقا امام زمان عليه‏السلام هم که قيام مي‏کند اول جنودش‏313 نفر است، طالوتيها هم که‏313 نفر بودند پس وقتي که در313 اين دو تا مشترکند، جنگ بدر هم‏313 تا بوده است، پس يک مشترکات ديگري هم دارد. نه همين شرب که به من بگويد هر کس خورد با ما نيست، هر کس نخورد از ماست مواظب مي‏شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختيارش هست، «الا من اغترف غرفة بيده‏» تا «من لم يطعمه فانه مني‏» بشوي، پس انتظار اين خاصيت را دارد که دريچه‏اي است‏ بسوي نور.
انتظار مي‏گويد اصلا آن حال تو اين نيست منتظرش شو، و همين مي‏شود نفس‏کش او، زمينه تنفس او، مثل نماز، نماز براي انسان تنفس است، که اين همه فاني، اين همه کوچک، اين هم يکجور ديگر بازي، يک طرفي هست که انسان با آن بازي نکند، وگرنه اين همه عالم را ببيند، اگر اين نماز نباشد، اين انسان دق مي‏کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق مي‏کند. پس اثر روحي مي‏گذارد، اثر تربيتي مي‏گذارد، اثر اخلاقي مي‏گذارد و بالاتر از همه ايشان گفته‏اند: شما دعا کنيد براي تعجيل فرج ما که همين کار، فرج خود شماست.
موعود:
ببخشيد در صحبتهاي شما نکته‏اي بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهايي که در زمان غيبت وجود دارند، اين نکته ممکن است اين سؤال را پيش بياورد که پس حرکتي که در کشور ما براي تشکيل يک حکومت اسلامي ايجاد شد، چگونه بايد توجيه کرد؟ اين حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
جمهوري اسلامي خصلت‏ بالايش همين انتظار است، امام راحل هميشه مي‏فرمود «ما منتظر طلوع خورشيديم‏»، «ان شاءالله اين حکومت را ما به صاحب اصليش بسپاريم‏»، نسبت‏ به غير اين حکومت‏ بله، بگويد آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نيستند، من از اينها نباشم، امانسبت‏به اين حکومت‏بايد معتقد باشد، براي پيوستن به آن حضرت آمادگي داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اينکه کار آن حضرت را اين حکومت مي‏کند، خير، آنطوري که حضرت اقامه عدل مي‏کنند، اينها هم مي‏توانند، نه، اينها مي‏توانند زمينه‏چيني کنند، چرا، بعضي از امور را هم اينها تجربه کنند که زمينه فراهم بشود، مثلا ما مي‏گوييم ولايت مطلقه فقيه، خوب کسي که به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و راضي شد به ولايت مطلقه امام به طريق اولي حاضر مي‏شود که براي غير معصوم ولايت مطلقه قائل بود و اينطوري از آن اطاعت کرد، تمريني مي‏شود براي اطاعتش از معصوم و معمولا هم اينطور بزرگان وقتي که مي‏آينديکضرب‏نمي‏آيند، يک‏امتحاني مي‏کنند، يک‏ آزمايشي مي‏کنند، يک سر و چشمي آب مي‏دهند و بعد مي‏آيند. هر عاقلي اينطوري است، امام حسين،عليه‏السلام، وقتي که کوفيان اين همه نامه نوشتند، مسلم بن عقيل را فرستاد که سالي که نکوست از بهارش پيداست، با ايشان چه کنند. معلوم مي‏شود که با آن حضرت چه مي‏کنند. امام راحل را که براي اين امت فرستادند مثل مسلم بن عقيل بود، اگر با او خوشرفتاري مي‏کردند پيدا بود که مي‏شد براي آن آقا هم اينها مريدهاي خوبي باشند. واقعا هم مردم براي امام مريدان خوبي بودند، استقبالي از او کردند پنج ‏ميليوني. وقت رحلتش هم بدرقه‏اي کردند بيشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعايت احترام فتوايش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و مي‏گفتند مرجع هرچه بگويد، هشت‏ سال جنگيدن را لازم کرد، آدم يک روز بجنگد، دو روز بجنگد، يک ماه، يک سال، آن هم با دست ‏خالي، اينها همه‏اش پيداست که آن وفاداري که به آن حضرت کردند براي اين حضرت هم مي‏کنند.
موعود:
وقتي که ما معارفي را که از ائمه معصومين،عليهم‏السلام، در مورد انتظار به ما رسيده است مورد مطالعه قرار مي‏دهيم، مي‏بينيم که تعبيرات خيلي بلندي در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبيري مثل اينکه «افضل‏ العبارة انتظارالفرج‏». اين موضوع اين سؤال را در ذهن ايجاد مي‏کند که حالت ‏يک انسان منتظر با حالت ‏يک انسان غير منتظر چه تفاوتهايي دارد؟ چه چيزي به انتظار اين فضيلت را بخشيده که «برترين عبارتها» شده است؟ اصولا وجه مميزه انسان منتظر چيست؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کساني که اهل دنيا هستند قصد اقامت کرده‏اند، کساني که اهل آخرت هستند توي دنيا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار مي‏کند؟ مسافر مثلا مي‏خواهد برود کشور عربستان، مي‏خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمي‏خواهد برود حج و برگردد، يک کساني هستند که مي‏خواهند بروند خارج و بمانند و ديگر برنگردند، اينها چه کار مي‏کنند، همين‏ها کافي است‏براي مطالعه کار، اينها همه‏ چيزشان را دلار مي‏کنند، فرششان، باغشان، تجارت‏خانه‏شان، همه‏شان را پول مي‏کنند مي‏گذارند توي بانکهاي خارج، کسي هم که اهل آخرت است، همه را مي‏فرستد توي بانکهاي آخرت، اينجا مصرفش نمي‏کند، پس آن کسي هم که معتقد است‏ به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش اين است که همه چيزش را تبديل به جنس ارز آن کشور مي‏کند، انتظار هم همين حال را به انسان مي‏دهد که شايد امشب آمد، شايد امروز صبح آمد، در روايات نگفته‏اند که آقا ده سال ديگر مي‏آيد، بيست ‏سال ديگر مي‏آيد، راوي مي‏گويد که به آقا امام صادق،عليه‏السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم مي‏خواهد بخوابم اما مي‏ترسم که خورشيد از مغرب طلوع کند (چون در روايت است که از علائم است) اگر خورشيد از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اينکه مي‏خواهم نگاه کنم ببينم از کدام طرف طلوع مي‏کند امروز روز ظهور است. الان شمشيرم را بردارم و آماده باشم براي قيام، خوابم نمي‏برد، حضرت فرمودند: نه بگير بخواب. روزي که بايد آفتاب بزند از مغرب سپيده‏اش هم از مغرب مي‏زند، ببينيد آقا چطوري با اين حرف زد، نگفت آقا اين قضيه مربوط به حالا نيست مربوط به نوه پشت چندمي من است، ايشان که اينقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش‏ مي‏گشت ‏آقا حالش ‏را به‏ هم ‏نزد، گفت‏ حال ‏خوشي‏ دارد بگذار در حال خودش‏ باشد، حال ‏انتظار قربي داشت. حضرت ‏آب ‏سرد نريخت‏ رويش. از اين جهت ‏بسياري مي‏گفتند همين امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمي‏گفتند، مي‏گفتند شايد همين جمعه آمد، اين حالتي که آنها مي‏خواستند اين بوده است که انسان آمادگي خودش را حاصل کند، خوب وقتي که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگي برسد، پشيماني ندارد، مي‏سازد انسان را از نظر اخلاقي.
موعود:
يکي از مسائل مهمي که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگي و مسائلي است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده‏اي مي‏توانيم از ترويج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدويت و انتظار براي اصلاح وضعيت فرهنگي، بخصوص جوانان داشته باشيم. با ترويج فرهنگ انتظار چه تاثيري مي‏توانيم بگذاريم در اصلاح جوانان و هدايت آنها به طريقي مطلوب؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
فرهنگ انتظار ولايت انسان را حفظ مي‏کند و با ولايتش انسان هر چه بخواهد بشود، مي‏شود «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [17] .
ولايت است که سبب مي‏شود که انسان از ظلمت ‏به سوي نور بيايد اين وقتي که انتظار آقا را دارد چهره ولايت در انتظار تجلي مي‏کند، من اين را برايتان توضيح بدهم يعني چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسي به نام زيد مي‏خواهد توي اتاق بيايد، هرکسي نسبت ‏به زيد موضعي مي‏گيرد. آنکه از زيد طلبکار است مي‏گويد به او بگويم و طلبم را از او بگيرم، او که به زيد بدهکار است ‏يا مي‏خواهد از زيد فرار کند که زيد را نبيند يا مي‏خواهد بدهيش را به او بپردازد، خلاصه هرکس يک جوري با او برخورد مي‏کند. وقتي که مي‏گوييم ولايت، وقتي که امام حاضر است، ولايت‏يعني اطاعت، وقتي که امام غايب است، نيست که از او اطاعت کني، انتظارش را که مي‏کشي ولايت در همين انتظار تجلي پيدا مي‏کند. وقتي که ولايت آمد همه چيز مي‏آيد،اول ولايت ‏بعد نماز، اين ولايت است که به نماز روح مي‏دهد، چطور مي‏گوييم اول لباس غصبي نباشد بعد نماز، زمين غصبي نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولايت است.

لینک ثابت

آرمان شهر مهدویت

 

 

مطالب ویژه در مورد آرمان شهر مهدویت

 

از لینک بالا حتماً دیدن فرمایید

لینک ثابت

الگوي حکومت مهدوي اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد که امام مهدي، عليه السلام، چگونه حکومت خواهد کرد و نظام سياسي - اداري که او برپا مي کند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت که ويژگيهاي حکومت مهدوي همان ويژگيهاي حکومت علوي است; با اين تفاوت که حکومت علوي تنها درگستره اي محدود از کره خاک و در مدت زماني ناچيز برقرار شد و آن حضرت هم به دليل درگيري در جنگهاي داخلي،نتوانست به همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدي، عليه السلام، با پيش گرفتن سيره جدش اميرالمؤمنان، علي،عليه السلام، تا آستانه برپايي قيامت از دالت برمي سازد و به همه اهداف خود دست مي يابد. با توجه به فرارسيدن ماه شعبان،ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان،ماه شهادت امام عدالت، بي مناسبت نديديم که براي آشنايي بيشترخوانندگان عزيز موعود مروري داشته باشيم بر سيره حکومتي امام علي، عليه السلام، در مدت زمان محدود حکومت خويش. اميد که مقبول افتد. با پيروزيهاي بزرگ اعراب مسلمان در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شرکت در جنگهاي صدر اسلام ملاک برتري در دريافت بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين تبعيض مالي اظهار پشيماني کرد وسختگيريهايي به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع پيشين بازگرداند. [1] . عثمان در دوران زمامداري اش برخلاف وعده اي که هنگام قبول خلافت کرده بود نه به سنت پيامبر عمل کرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلکه دست ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به بهانه صله رحم، اموال هنگفتي را به آنان اعطا کرد و همان تبعيضات دوران عمر را با شدت بيشتري گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ پديد آمدند. خود وي خانه اي از سنگ و آهک بناکرد که درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتي کشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم نقداز خود باقي گذاشت و ارزش املاکش در «وادي القري » و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت [2] گوهرهايي که دخترانش بر سينه مي آويختند چون آفتاب مي درخشيد. [3] . تمام خمس گرفته شده از افريقا رايکجا به مروان بخشيد و فدک را به قطاع [4] وي درآورد. همه غنايم افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابي سرح اهدا کرد. زيد بن ارقم - کليد دار بيت المال درزمان عثمان - که از جايزه دويست هزاردرهمي به ابوسفيان و رداخت يکصدهزار (درهم) به مروان با سفارش عثمان به خشم آمده بود. کليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مي گريي؟ گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايي که در راه خدا،هنگام حيات رسول الله کردي برمي داري، اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود (تا چه رسد به هزار درهم). عثمان گفت: پسر ارقم، کليدها رابگذار و برو! فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم کرد [5] . از عطاهاي بي حساب عثمان، زبيرداراي چهار هزار دينار نقد، يک هزاراسب و يک هزار کنيز شده بود. طلحه املاک فراوان و خانه هاي مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراي هزار اسب،هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندريه، بصره و کوفه خانه هاي باشکوه بنا کرده بود. [6] اميرالمؤمنين که رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزي تمام به وي پيشنهاد کرد جهت برآوردن خواسته هاي مردم سريعا به حقوق از دست رفته آنان رسيدگي نمايد و خطر قريب الوقوع را به وي يادآور شد. عثمان براي اين امر مهلت خواست، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن مهلتي نيست و آنچه بيرون از مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آنهاست. [7] . اما عثمان نخواست يا نتوانست به قول خود وفا کند و بدين ترتيب موجبات قتل خويش را فراهم آورد. وجود اين تبعيضها، مساله اي زودگذر و موقتي نبود که با رفتن عثمان از ميان برود بلکه در ميان خواص جامعه آن روز به صورت يک فرهنگ و عادت درآمده بود. اطرافيان و وابستگان خليفه به صرف همين وابستگي و قرابت، از مال و مقام بسيار برخوردار مي شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمي شمردند و تحت عنوان صله رحم سوسوي وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال مردم را به غارت مي بردند. امير المؤمنين، عليه السلام، درتوصيف اين دوران مي فرمايد: او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همي جز جمع آوري وخوردن بيت المال نداشت. او باهمکاري بستگان پدري اش، همچون شتر گرسنه در بهار بر روي علف بيت المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتيجه نرسيد». [8] بعد از قتل عثمان، مردم براي بيعت با امام علي، عليه السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبي مي دانست تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين عادت زشت از سر بزرگان قوم کاري بس دشوار است و به يک عمل جراحي بزرگ نياز دارد که پيکره سرطاني آن روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولي، به دليل مسؤوليت الهي علما وحضور و اعلام آمادگي مردم براي تحقق اين تحول اجتماعي، اصلاحات بزرگ خود را آغاز کرد و خطاب به مردم، اوضاع آن دوران را به دوران قبل از اسلام و عمل خويش را به اقدامات رسول خدا تشبيه کرد و ازامتحاني سخت خبر داد [9] و اصول خلل ناپذير حکومت خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاي فشرد. امام، عليه السلام، دستور داد همه اسبها و شترها و اسلحه هاي موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مرکب شخصي او - را به بيت المال بازگردانند. عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه اي به معاويه نوشت هرچه مي خواهي بکن که پسر ابوطالب همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکه چوبي را پوست کنند. [10] . اميرمؤمنان در دومين روز بيعت،براستي هشدار داد، اموال و قطايعي راکه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زناني را کابين بسته باشند و ياکنيزکان خريده باشند. [11] . در ديدگاه علوي برتريهاي معنوي،همچون تقوا و صحبت با رسول خداهرگز ملاک برتريهاي مادي و مالي قرار نگرفت و همگان به طور مساوي ازبيت المال بهره مند شدند. به همين دليل بسياري از اشراف و رؤساي قبايل که اکنون خود را از حقشان! محروم مي ديدند، امام عادل را رها کرده به سراغ معاويه رفتند. حضرت در يک درد دل خصوصي، با مالک اشتر، ازاينکه مردم او را رها کرده اند، شکوه کرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال کني اطرافت جمع مي شوند. فرمود: نمي توانم بيش از حق به کسي بدهم. اميد است که خداوند گروهي کوچک را بر گروهي بزرگ غلبه دهد. [12] . جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددي رنج مي برد امادنياطلبي و فساد مالي از همه آنهاخطرناک تر بود و امير مؤمنان همچون طبيبي ماهر ابتدا به معالجه اين آفت اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم پراکندگي بيشتر مردم و توقف برنامه هاي اصلاحي، از وارد ساختن فشار بيشتر خودداري کرد. او آرزوداشت روزي بتواند همه سنتهاي تعطيل شده رسول خدا، همچون تغيير مقام ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نکاح متعه)، غصب فدک و... را به حال اول خود بازگرداند [13] اما همين اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و کوهي از مشکلات و کارشکنيهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبري جميل،برنامه اي دقيق وموعظه هاي مردي شفيق محتاج بود که بزرگمردي چون علي بن ابيطالب، عليه السلام، همه آنهارا داشت. امام براي انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز کرد. کارگزاران اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم ديگران به تعليم نفس خويش اقدام نموده است [14] و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراي قوانين وعدالت، نظارت دارد، براي خود عذر وبهانه اي نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسي که خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در کشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته هاي دل نيازمود و در کار خيري که مردم را بدان دعوت مي کند پيشي نگرفت [15] قادرنخواهد بود ديگران را به کارهاي نيک وعدالت وادار سازد. عدالت خواهي چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود که رسول خدا فرمود: او در راه اجراي احکام الهي سختگير است. [16] . او کاملا آگاه بود که اگر شخص حاکم يا اطرافيانش اندکي از جاده عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشتري حريم عدالت رامي شکنند. به قول سعدي: اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ از اينرو چشمهاي روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره مي کرد و به آنان اندک مجالي براي دورشدن از جاده عدالت نمي داد. آن حضرت در نامه اي به محمد بن ابوبکر، آنگاه که وي را به فرمانداري مصر فرستاد توصيه کرد که حتي درنگاه هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاکم ميان نگاه کردن به بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت بي دليل او طمع مي کنند و دسته دوم از عدالت وي نااميدمي شوند. [17] . هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن گداخته و سرزنش علي بن ابي رافع -متصدي بيت المال - به دليل عاريت دادن يک گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل تفسير است. آن حضرت براي آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعي دزدي محسوب مي شود به عقيل که درخواست مال بيشتري داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکن و بردار. عقيل اظهار اشت خواهان دزدي نيستم. فرمود: دزدي از يک نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت به يک گروه سختتر از خيانت به يک فرداست. [18] . روزي، در ميان لباسهاي مختلفي که به بيت المال رسيده بود، يک پالتوي کلاه دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه السلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خودداري کرده به عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم جواني همداني شد و او چون شنيد امام حسن بدان نظر داشته، به وي تقديم کرد. [19] . با مروري بر خطبه ها و نامه هاي امام امير المؤمنين برنامه هاي نظارتي ايشان را براي تحت نظر گرفتن کارگزاران مي توان به دو بخش تقسيم کرد: بخش فکري، فرهنگي و بخش اجرايي، حکومتي. 1. اقدامات فکري و فرهنگي امام اميرالمؤمنين براي حفظ وادامه سلامت کارگزارانش به مناسبتهاي مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براي آنان تبيين مي نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام غفلت بر حذر دارد. دامي که بيشترين صيدش صاحب منصبان و حاکمان اند.وي هنگام اعزام يکي از مديران به محل ماموريت و يا در حين خدمت، طي نامه هايي آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاي قيامت مي انداخت و نسبت به مسؤوليت الهي آنها بيدار باش مي داد. در نامه اي به يکي از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان مي دهد، آنجا که غير خدا هيچ شاهدي نيست.» [20] و نيز مي فرمايد: در راه خدا آنچه بر شما واجب است انجام دهيد که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاي خود از اوسپاسگزاري کنيم. [21] . شبيه چنين سفارشهايي در نامه به مالک اشتر و محمد بن ابي بکر [22] نيزديده مي شود. و نيز به مالک سفارش فرمود: مبادا به بهانه اطاعت از فرمان ديگري، فرمان خدا را ناديده گيري. اميرالمؤمنين حکومت و زمامداري را به عنوان امانت در دست کارگزاران معرفي مي کرد که خيانت در آن ودست درازي به بيت المال، همسنگ خيانت به خون مسلمانان [23] و نشانه عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. [24] . در نامه معروف به عثمان بن حنيف [25] بعد از گله و شکايت از او وبيان زندگاني سراسر زهد خود، علت اينگونه سخت گيري بر نفس را ترس ازروز هولناک قيامت مي شمارد و کساني را که به غذاهاي تشريفاتي و نابودشدني دنيا مشغول گشته اند به حيوانات پرواري تشبيه کرده است تامخاطب را از خواب غفلت بيدار کند ودر پايان به فرماندار خود مي نويسد: پسر حنيف، از خدا بترس و به همان قرصهاي نان اکتفا کن تا خلاصي تو از جهنم امکان پذير گردد. [26] . روش ديگر امام، عليه السلام، براي نظارت بر زمامداران از طريق فکري،فرهنگي، توجه دادن آنها به عواقب شوم خيانت در همين دنياست، اگرکسي به قبر و قيامت هم کاري نداشته باشد، بايد بداند که «ستم، نامه عزل شاهان بود» مملکتي ممکن است به کفربماند ولي به ظلم باقي نخواهد ماند، اگرزمامدار در پي کسب نام نيک دردنياست، بايستي متوجه باشدهمانگونه که امروزيان اعمال گذشتگان را نقد و بررسي کرده مورد قضاوت قرار مي دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد. «مردم به کارهاي تو - مالک -همانگونه نظر مي کنند که تو درباره آنهامي گفتي » [27] . بسياري از حيف و ميلها در بيت المال بدان دليل صورت مي گيرد که حاکم مي خواهد با دادن اموال همه مردم به گروهي خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهره مندان از اين اموال چند صباحي زبان به مدح و ثناي او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازي حاکم در دنيامي گردند اما سنت خداوند بر اين قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزاري آنان محروم مي گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت کننده ترين دوستان باشند. [28] . خداي تعالي با هيچ يک از بندگان خود بي دليل نه سر خصومت و دشمني دارد و نه با احدي پيمان قوم و خويشي و برادري بسته است، بلکه همه چيز براساس حکمت و قانون استوار گرديده و باطل در آن راه ندارد يکي از اين حکمتهاي الهي هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه اي به فرماندهان نظامي علت سقوط و هلاکت حکومتهاي گذشته رادر دو مساله ديده است: يکي آنکه زورمندان آنها به گونه اي عمل مي کردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاي ناصواب خريداري نمايند وديگري سوق دادن مردم به سوي باطل از سوي حاکمان است. [29] . شيوه ديگر اميرالمؤمنين براي دورساختن زمامداران از ارتکاب خيانت،تحريک احساسات و غيرت آنها بود. درنامه اي به ابن عباس مي نويسد. من در کارهاي تو شريکم اگر زياني برساني به امام و پيشواي خود زيان رسانده اي. [30] و در نامه اي احتمالا به همين شخص براي آنکه او را از راه خطايي که رفته بود پشيمان کند،مي فرمايد: من تو را شريک در امانتم - يعني حکومت - قرار داده ام و از ميان همه خاندانم به تو اعتماد کردم، حالا که اوضاع بر من سخت شده، تو هم مرارها کرده اي؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مي رود... [31] . گاهي حضرت در سخنرانيهاي عمومي نيز به مردم هشدار مي داد که خداوند شما را به وسيله اموال مي آزمايد. روزي مولاي متقيان در حال سخنراني بود، مردي برخاست و ازمعني فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ داد: وقتي آيه «الم احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون » نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه چيست؟ فرمود: يا علي! امت، بعد از من امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مي شوند،ديندار بودن را منتي بر خدا قرارمي دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال مي شمارند... [32] . 1. اقدامات اجرايي و حکومتي اقدامات فرهنگي و سفارش حاکمان و کارگزاران به يادآوري قيامت و نظارت خداوند هرچندضروري و کارساز است، اما هرگزکافي نيست. بلکه در کنار آن بايستي اقدامات حکومتي و نظارتي نيز اعمال گردد. اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين خصوص عبارتند از: 1-2. انتخاب اصلح براي مديريت يکي از مهمترين وظايف حاکم اسلامي، انتخاب شايسته ترين افرادبراي مديريتهاي مختلف کشور است. اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به قطب آسيا تشبيه کرده [33] و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته است [34] در بسياري موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه مي باشد چنانکه رسول خدا،صلي الله عليه وآله، در نامه هاي خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان دانست. رهبر جامعه اسلامي چنانکه به هر دليل فردي را به مديريت بخشي ازکشورش برگزيند، در حاليکه مي داندديگري از او شايسته تر است، به فرمايش پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت کرده است. [35] . رسول خدا جواني بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به فرمانداري مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مي داني چه مقامي به تو داده ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده ام و بعد فرمود: لو اعلم لهم خيرا منک استعملته، عليهم اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين امر برمي گزيدم. [36] . يکي از ياران پيامبر از وي مقام ومنصبي خواست، حضرت دستي به شانه اش زد و فرمود: تو براي حکومت ضعيفي و آنکه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. [37] . امام اميرالمؤمنين نيز در دوران زمامداري خود بدين امر مهم توجه کافي داشت، خود به انتخاب اصلح اقدام مي کرد، مديران ضعيف را معزول مي نمود و به کارگزاران خود اين امر را توصيه مي فرمود.

لینک ثابت

انتخاب يا انتصاب امام مصلح مسؤول رفع نقائص و به کمال رساندن مردم است.حکومت برتر براي تشکيل جامعه اي بالاتر از مدينه فاضله هرگز نمي تواند با انتخاب زمامدار توسط مردم برپا شود. امر انتصاب الهي منجي و مصلح به انتصاب کارگزاران حکومت توسط امام نيز تسري مي يابد. مي توان با استناد به قول معصوم (ع) از شيعيان به عنوان گروه خاص، به مثابه مجريان دولت مصلح موعود نام برد. آنان که به فرموده امام صادق (ع) در دولت قائم رؤساي روي زمين و حکمران آن هستند، و هريک از ايشان قوت چهل مرد را داراست. 313 نفر پيوستگان نخستين را اميرالمؤمنين و امام صادق(ع) به نام پرچمدار ياوران آن گرامي تعبير کرده اند. گستردگي دولت مهدي به مجريان بسياري نيازمند است. شايد بتوان انصار را که مردمي پاکباخته و با ايمان هستند و به تدريج به امام مي پيوندند و در خدمت اجراي برنامه هاي حضرت هستند، در زمره کارگزاران حکومت مصلح ديد. مجريان يا کارگزاران دولت مصلح که تحت امر شخص او و نه در قواي مختلف و منفکّ، مجري اوامر الهي امام هستند، از برداشت روايي و مراجعه به عقل، با نصب حضرت به کار گمارده مي شوند. شيوه حکومت پيامبر(ص) و کارکرد سياسي اميرالمؤمنين(ع) که دولت مهدي موعود احياگر آن ها است، بر چنين محوري استوار بوده است. هيچ نشان و اثري از مجموع بحث ها و روايت هاي بي شمار پيرامون دولت بقيةاللّه دال بر انتخاب چه در حيطه نهادي و چه کارگزار و مجري قابل ملاحظه و مشاهده نمي باشد.

لینک ثابت

جامعه آرماني جامعه آرماني، سه خصوصيت و ويژگي دارد که همه اديان ابراهيمي همينطور فرق و مذاهب اسلامي در آن اتفاق نظر دارند: 1. در دوره آخرالزمان بشر متنعم از مواهب طبيعي دنيا مي شود. 2. در آن دوره، برخوردري انسانها از مواهب، عادلانه خواهد بود. 3. بشر به مرحله اي از رشد و تکامل خواهد رسيد که به معرفت خداوند راه پيدا خواهد کرد و اين زمان، دوره ظهور ولايت الهي و امر الهي در زمين و دوره وجود بلوغ معنوي بشريت است. آخرالزمان، از دو منظر سيرطبيعي مرحله اي از مراحل زندگي بشر، و همينطور از ديد فلسفه تاريخ مورد تحليل قرار گرفته است. زيرا فلسفه تاريخ، تاريخ را به عنوان يک واقعيت به هم پيوسته مي بيند و آنرا تحليل مي کند. تحليل و تعليل تاريخ و بررسي آن و تبيين آينده بشر به طور عام، مورد توجه فلاسفه و متفکرين و اديان مختلف قرار گرفته است. فلاسفه و متفکرين غربي به دنبال ره يافت هايي خود از آينده، مطالعات اساسي را در اين خصوص به انجام رسانده اند. ويژگي شناخت آنها از آينده اولاً معطوف به عمل و عموماً موضع گيري عملي غرب را تبيين کرده است. و ثانياً اين نظريات، ناشي از نظريه هاي علمي اند که ناشي از فلسفه غرب بوده و مکانيزم ها را نيز مورد توجه قرار داده است. ثالثا اين که نظريات پايان تاريخ انديشه هايي هستند که ناظر به حرکت و جريان کل تاريخ بوده و آن را از نقطه آغاز تا فرجام مورد مطالعه قرار مي دهد. و در اين ميان به مراحل سير آن توجه دارد. بنابراين، پايان تاريخ از ديدگاه اين دسته از متفکرين غرب عبارت است از آن مرحله کامل حرکت اجتماعي بشر در هنگامي که به جامعه آرماني و ايده آل خودش دست پيدا مي کند. که از رايج ترين اين نظريات، همان نظريه اي است که ليبرال دمکراسي غرب را، فرجام تاريخ و مرحله پاياني آن مي داند. حال بايد ديد تفاوت بين چنين فلسفه اي (ايده پايان تاريخ)، با انديشه آخرالزمان در چه بوده و يا چه رابطه اي بين انديشه آخرالزمان و اين ايده مي تواند وجود داشته باشد؟ فلسفه تاريخ از ديدگاه اديان ابراهيمي داراي چند ويژگي است: 1. از نظر اين اديان، کل عالم مخلوق خداوند است 2. خداوند ربّ عالم است؛ يعني تکامل عالم به ربوبيت الهي بسته است. 3. انسان در حرکت خودش اراده و اختيار دارد؛ در نتيجه مي تواند خود را عبد و بنده خداوند قلمداد کند و يا در مقابل خداوند کبر بورزد و بر اين اساس است که کفر و ايمان و يا طاعت و عصيان شکل مي گيرد. 4. جريان ايمان و کفر، دو جريان در حال تکامل و رشدند؛ يعني عبوديت و بندگي خداوند به دنبال توسعه خودش است؛ چنانکه کفر هم به دنبال توسعه و رشد نهايي خويش است و بر اساس هر دو جريان، ايمان و کفر خودشان را نظاممند مي دانند. در نظام مؤمنين محور انبياء و استمرار خط امامت است، در حالي که در نظام کفر طواغيت و شيطان، محور قرار گرفته اند. اين دو رويکرد، دو جريان تاريخي است که در همه زمانها در تعارض بوده اند. در آخرالزمان درگيري بين کفر و عبوديت و بندگي خدا بدين گونه است که کفر به آخرين تلوّن خودش رسيده است و در حقيقت، شيطان ديگر و تلوّني نخواهد داشت و اين، دوره پاياني دنياي کفر است. بنابراين مي توان گفت: در آخرالزمان، 1. کفر به اوج اقتدار و نهايت تکامل خودش مي رسد. 2. بشر در درک توحيد و بندگي خداوند رشد قابل توجهي مي يابد. و در نتيجه کبر آدمي، نسبت به خداوند برداشته شده و انسانها به نور و حيات و ثبات و امنيت مي رسند. و همچنين تنعم و رفاه به معني صحيح خودش تحقق مي يابد و عدل کلي در همه شئون حيات و در مسير خودش قرار مي گيرد.

لینک ثابت

حکومت برتر يا جامعه بهتر در سير تاريخي اين بحث در انديشه فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو آمده است که به جامعه بهتر تحت حکومت برتر مي انديشيده اند. در طول تاريخ فيلسوفان و انديشمندان بسياري در پي ايجاد حکومت برتر بوده و جامعه بهتر را در پرتو آن جستجو کرده اند . افلاطون از پيشينيان است که در اين مسير «پيدايش دولت» را امري حتمي دانسته و آن را نشأت گرفته از نياز و همبستگي هاي متقابل اقتصادي ميان افراد که ناشي از محدوديت امکانات توليدي انسان هاست مي داند. وي عواملي چون پيوند جغرافيايي و نژادي را در پيدايش دولت ها مؤثر نمي بيند. افلاطون به معرفت خاصي اعتقاد دارد که دولت و حاکمين به وسيله آن، به جاي هدايت گري و اندرزدهي به شهروندان به مسائل خاص، نسبت به کل جامعه، راهنما مي باشند. در نتيجه شهر اين دولت «شهر عاقل» است. شهري که داراي رهبران و رايزنان خردمند است و حقيقتا به شيوه عقل و درايت اداره مي شود. در نگاه ارسطو، حکومت عالي ترين نوع اجتماع با هدف «خير برين» است. وي حکومت هاي سه گانه اي را نام مي برد که براساس منافع و توسط گروه خاصي تشکيل مي شوند و همين عامل - حاکميت گروهي خواه اکثريت يا اقليت - آن ها را حکومت هاي منحرف معرفي مي کند. وي حکومت صحيح را حکومتي مي داند که صلاح عمومي را در نظر داشته باشد. پيرامون حکومت برتر «مسأله زمامدار» مطرح مي گردد و انديشه گران فوق، در اين باره نيز انديشه خود را اظهار داشته اند. زمامداران «شهر عاقلان» افلاطون، عاقلان شهر هستند که به وسيله عقل و دانايي و معرفتي که نيروي مشترک طبيعت و تربيت به آن ها بخشيده است، در هر شهري که زمامداري کنند، آن را دانا و خردمند خواهند کرد. اين گروه نسبت به کل جامعه اقليت مي باشند.

لینک ثابت

حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.

لینک ثابت

مقدمه انسان در طول تاريخ، هيچ گاه از انديشه و رؤياي «به زيستن » فارغ نبوده و نگاه او همواره براي يافتن آينده اي بهتر و سامان يافته تر، دوخته شده است. با آن که زورمداران و استضعاف گران، هميشه مخالفان رژيم خود را در هم مي کوبند، در بند مي کنند، به زندان مي اندازند، به خاک و خون مي کشند و مي خواهند از هر طريق ممکن موقعيت خويش را حفظ کنند; اما مستضعفان به اميد رسيدن به روزي خوش - روزي که به خواسته هاي مشروع خود برسند - زندگي را بر حاکمان ستمگر، سخت و تلخ ساخته و مسير تاريخ را عوض کرده اند. سياه پوست آمريکايي و آفريقايي قيام کرده حقوق خود را مي طلبند. مردم اندونزي، الجزاير و ايران بپا خواسته استعمار و استعمارگران را طرد مي کنند و به حيات آنها خاتمه مي دهند و فلسطيني ها به انتفاضه خود ادامه مي دهند. آرزوي به زيستن و داشتن زندگي آرام، با زندگي بشر عجين بوده و در طول تاريخ، از آن جدا نشده است. او همواره، به فکر چنان روزي بوده و آني از اين انديشه، جدا نشده است; گرچه هنوز در ايجاد چنان زندگي مطلوب و ايده آل خود، موفقيتي نداشته است. رؤياي مزبور در زندگي انسان، به گونه هاي مختلفي تبلور يافته و انديشمندان هر عصري، براي تعبير شدن آن، چاره ها انديشيده و آن را در قالب «مدينه فاضله » مطرح کرده اند که در آن از نابساماني و دغدغه هاي جوامع موجود، اثر و نشاني نباشد. از مدينه فاضله افلاطوني گرفته تا مدينه فاضله فارابي، و از مدينه فاضله کمونيست ها و سوسياليست هاي تخيلي و بهشت موعود آنان، گرفته تا مدينه فاضله عصر روشنگري و انسان مداري... آنها به خيال خود بشر را از قيد و بند دين و آداب و تکاليف ديني آزاد نموده و انسان را محور همه چيز قرار داده اند و دين و مذهب انسانيت را پايه گذاري کرده اند. اما «مدينه فاضله موعود» اسلام - که در قرآن و روايات وعده تحقق آن داده شده - غير از اين مدينه هاي فاضله اي است که ديگران مطرح کرده اند; زيرا ويژگي هاي مدينه فاضله اسلامي - که در عصر حکومت حضرت مهدي (عج) تحقق پيدا خواهد کرد - به گونه اي است که آن را از ساير مدينه هاي فاضله پيشنهادي ديگران، ممتاز مي سازد. در اين مقاله نخست به آينده جهان از ديدگاه اسلام اشاره مي شود; سپس ويژگي هاي عصر ظهور و مدينه فاضله اسلام بيان مي گردد. آينده جهان در ديدگاه اسلام اوضاع آشفته و اسفناک جهان، مردم را به وحشت انداخته و جنگ هاي سرد و گرم، مسابقه تسليحاتي، صف آرايي قدرتمندان و... جهانيان را خسته و فرسوده کرده است. توليد و تکثير سلاح هاي جنگي، نسل بشر را تهديد به نابودي مي کند، و خودسري و طغيان غارت گران بين المللي، ملل عقب نگاه داشته شده را از تمام شؤون زندگي ساقط ساخته است. محروميت روز افزون طبقه ضعيف، استمداد گرسنگان جهان و گسترش فقر و بي کاري، وجدان هاي زنده و دل هاي حساس را پريشان نموده است. تنزل اخلاق انسان ها، بي رغبتي نسبت به امور ديني، روي گرداني از قوانين الهي، افراط در مادي گري و رونق يافتن مظاهر فساد و شهوت پرستي، روشن بينان و آگاهان جهان را مضطرب کرده است. اين اوضاع خيرخواهان، عاقبت انديشان و اصلاح طلبان را سرگردان نموده و زنگ سقوط انسانيت در گوش آنان طنين انداخته است و آنان را نسبت به اوضاع آينده جهان بدبين کرده است. آنان از عواقب وخيم و سرنوشت خطرناک آن به خود مي لرزند و از حل مشکل جهان اظهار عجز مي کنند. در اين ميان مسلمانان آگاه - به ويژه شيعيان - از ياس و نوميدي دوري گزيده و به عاقبت و سرنوشت بشر خوشبين اند. آنان در انتظار روز موعود اسلام و مدينه فاضله آن، روز شماري مي کنند و عاقبت کار را از آن مردم نيک کردار مي دانند. ايشان معتقداند که از قوانين موضوعه و سازمان هاي پر زرق و برق بين المللي، کاري ساخته نيست. آن مدينه فاضله و عصر درخشاني که در آن بشر به سعادت و کمال لايق خويش مي رسد. حاکميت در آن زمان، از آن امام معصوم است که از خطا، اشتباه و غرض ورزي منزه و پاک است. اين همان روزي است که قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام، بشريت را مامور به انتظار چنان روزي نموده و دستور ايجاد زمينه و آمادگي از هر جهت را به بشريت داده اند. اين عقيده نشات گرفته از آيات قرآن و روايات متواتر قطعي از طريق اهل بيت عليهم السلام است. انتظار در آيات و روايات: [1] . آيات: 1. «قال موسي لقومه استعينوا بالله، واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين; [2] موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بخواهيد و شکيبايي کنيد، به تحقيق که زمين از آن خدا است; به هر کس از بندگانش بخواهد منتقل مي فرمايد و حسن عاقبت از آن پرهيزکاران است ». 2. «واورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها وتمت کلمة ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه وما کانوا يعرشون; [3] و ميراث داديم به قومي که ضعيف شمرده شده بودند خاورهاي زمين و باخترهاي آن را که مبارک گردانيده بوديم، و تمام گرديد کلمه و وعده نيکوي پروردگار تو بر بني اسرائيل به سبب آن که صبر کردند، و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را که افراشته بودند». 3. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق; [4] بلکه حق را به شدت بر باطل افکنيم، پس حق باطل را در هم مي شکند، آن گاه از ميان مي رود.» 4. «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ [5] مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند و خداوند تمام کننده نور خويش است هر چند کافران را خوش نيايد». 5. «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون; [6] همانا در زبور پس از ذکر (تورات)، نگاشتيم که زمين را بندگان شايسته به ارث مي برند». 6. «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين; [7] ما اراده کرديم که بر آنان که در زمين استضعاف شدند، منت گذاريم و آنان را پيشواي مردم و وارث زمين و ملک و جاه گردانيم ». 7. «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون; [8] همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم، سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح و پيروزي يابند و قطعا سپاهيان ما غالب اند». 8. «ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين; [9] و خداوند مي خواست که صدق سخنان حق را ثابت گردانيده و ريشه کافران را از بيخ بن برکند». 9. «وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض; [10] خداوند وعده فرموده به کساني از شما که ايمان آورده و نيکوکار گردد [به اين که] در زمين خلافت دهد». 10. «فان حزب الله هم الغالبون; [11] همانا حزب خدا پيروز است.» 11. «هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله; [12] او است خدا که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برتري دهد.» روايات: 1. حضرت علي عليه السلام فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها وتلي عقيب ذالک ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض; [13] دنيا پس از چموشي - همچون شتري که از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي کند و براي بچه اش نگه مي دارد - به ما روي مي آورد... [سپس حضرت آيه شريفه را قرائت کرد]». 2. «قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم لو لم يبق من الدهر الا يوم، لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا; [14] رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر باقي نماند از روزگار مگر يک روز، البته خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا که زمين را از عدل پر کند، همچنان که از ستم پر شده باشد». 3. «قال الصادق عليه السلام: ان لنا دولة يجي ء الله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر; [15] امام صادق عليه السلام فرمود: البته براي ما دولتي است که وقتي خداوند خواست، آن را مي آورد. هر کس شاد مي شود که از اصحاب قائم باشد بايد منتظر باشد و بايد کار به پارسايي و اخلاق نيک کند و چنين کسي منتظر است ». روايات در اين رابطه بسيار است که نياز به نقل همه آنها نيست. طبق اين آيات و روايات خداوند، وعده تشکيل حکومت واحد جهاني، بسط و غلبه دين اسلام بر کليه اديان، زمامداري صالحان و شايستگان پيروزي حزب الله و غلبه لشکريان خدا بر جنود شيطان را داده است. البته اين وعده تا کنون محقق نشده است و در روايات نيز، گفته شده که اين موضوع در عصر ظهور مهدي عليه السلام واقع خواهد شد. از اين رو شيعه و آگاهان از اهل سنت، به چنان روزي معتقد شده و انتظار آن را مي کشند و کلام رسول خدا (افضل العبادة انتظار الفرج) [16] را مربوط به آن عصر و انتظار آن مدينه فاضله مي دانند. بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت، آينده جهان، روشن و اميد بخش است; هرچند که امروزه تيره و تاريک مي باشد. از اين رو ما به اميد روزي نشسته ايم که حاکميت در آن، مخصوص ولي معصوم خدا و قوانين جاري در آن، مبتني بر احکام الهي باشد، عدل و علم گسترش يافته و برادري و برابري در جامعه حاکم گردد. ظلم، ستم، جهل، تيرگي، کينه توزي و خون ريزي در آن ريشه کن گردد و از اختلافات و وجود طبقات برتر و فروتر و استکبار و استضعاف در آن، خبري نباشد.

لینک ثابت

مردم، جايگاه، حقوق و تکاليف اين بحث موضوعي است که از سه زاويه فوق مردم را در حکومت مهدي ارزيابي مي کند. اين سرفصل، داراي زير مجموعه هايي است: الف - خواص يا نخبگان؛ ويژگي هاي نخبه به مفهوم رايج را در دولت امام زمان نفي کرده، اما به نخبگان با شرايط و ويژگي هاي انحصاري مي رسد؛ ب - مردم و حقوق؛ در اين موضوع، امنيت، آباداني و رفاه توضيح حقوقي است که امام عصر در احقاق آن مي کوشد؛ ج - تکاليف مردم؛ تعيين تکليف الهي مبني بر عدم تساوي مردم به دليل نوع ايمان و عمل ايماني آن ها، موجب جداسازي صف آنان در حکومت مصلح مي شود، تا جايي که حتي ميان اصحاب و انصار حضرت بقيةاللّه فرق است. اصحاب همان 313 نفر هستند که با ايماني بالا و کرداري وارسته در لحظات آغازين به امام قائم مي پيوندد. انصار مردم با ايمان و پاکباخته اي هستند که با قيام ولي عصر به تدريج از مکّه به لشکر ايشان مي پيوندند.

لینک ثابت

نظام سياسي مصلح دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است، و حکومت هاي جهاني به لحاظ مبناي غير الهي و ابزارهاي غير مشروع محکوم به نابودي مي باشند. پيش از هر فرضيه و گمان بايد پذيرفت که محتوا و قالب سياسي در حکومت مصلح موعود نبايد و نمي تواند در نمونه هاي تاريخي مشابه داشته باشد. اعلان قرآن مبني بر جاء الحق و زهق الباطل از نابودي هر باطل خبر(الاسراء: 17/81) مي دهد و برچيده شدن حکومت هاي سراسر جهان را که در دايره باطل قرار دارند، نويد مي دهد. اين بشارت از دو زاويه نگاه قابل تأمل است: الف - دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است؛ ب - حکومت هاي جهاني به لحاظ تئوري و عملي باطل بوده و مشمول نابودي توسط حضرتش مي گردند. براساس روايت ها، ساختار حکومت مهدي مصلح از نوع هيچ يک از نظام هاي موجود نيست بلکه در دايره تمدن اسلامي و نشأت گرفته از قرآن و سنت معصومين(ع) است.

لینک ثابت

ويژگي هاي حکومت حضرت مهدي ويژگي اول: اول اين که اين حکومت، حکومتي جهاني است. حکومتي نيست که در يک گوشه اي از زمين برقرار شود. حکومتي است جهاني که همه جهان را مسخّر مي کند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي دهد. از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ» و آيات ديگر دلالت مي کند که يک زماني صالحان حاکم زمين مي شوند. يکي از خصوصيات اين حکومت که با حکومت هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حکومت واحد جهاني بودن است. حکومت هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد که الآن جهان در چه حالي است. حکومت هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يک حکومت حاکم گردد. اين عقيده اي است که ما شيعيان داريم. ويژگي دوم: ويژگي دوم حکومت حضرت مهدي - سلام اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به گونه اي که هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي مانند يا نه؟ اين مسأله اي ديگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمي کنيم. اما مسأله اين است که اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي کند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد که مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يک ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اکثريت جهان در اختيار غير مسلمان ها است؛ ولي در حکومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي گيرد. ويژگي سوم: ويژگي سوم از برنامه هاي حکومت حضرت مهدي(عج) و مهم ترين برنامه اش مبارزه جدي با ستم و ريشه کن کردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه کن مي کند. از روايات فراواني استفاده مي شود که حضرت ستم را برطرف مي سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي کنند نه حکومت ها نسبت به رعيت هاي خود و نه حکومتي نسبت به حکومت ديگر. ستم به طور کلي برچيده مي شود. ويژگي چهارم: ويژگي چهارم اين که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي دهد و اجرا مي کند. همه جا به عدالت رفتار مي شود و گسترش پيدا مي کند. در آن وقت، کسي به کسي ظلم نمي کند. همه با عدالت رفتار مي کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده اش ستم نمي کند و همين طور همه به عدالت رفتار مي کنند. در اکثر رواياتي که درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي خوانيد که «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً». اين از برنامه هاي اصلي حضرت است. ويژگي پنجم: ويژگي پنجم حکومت امام زمان(عج) اين است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي کند؛ يعني اجراي احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به طور کلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين ها مهم ترين چيزهايي است که حکومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.

لینک ثابت

حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.

لینک ثابت
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 45 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم